۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سه‌شنبه

«بهمن» گزارش استاد پورداود


«بهمن» گزارش استاد پورداود

هرچند که در گاتها، اشا دارای نخستین درجه است ولی بعدها عادت بر این جاری شده که بهمن در سر امشاسپندان جای داده‌شود.
در اوستا وهومنه vohumana در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن گوئیم. این کلمه مرکب است از دو جزء وهو بمعنى خوب و نيک است و مَنه از ریشه من که ذکرش گذشت میباشد در فارسی منش یا منشن گردید. بنابراین هر دو جزء اين كلمه در زبان ما باقى است و ميتوانيم مجموع آنرا به وه‌منش و خوب‌منش یا به نیک نهاد ترجمه کنیم. بسا بجای وهو صفت دیگر وهیشت آمده، وهیشت‌مَنه گفتند یعنی بهترین منش.
وهمن یا نهاد پاک و منش نیک نخستین آفریده اهورامزداست. در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و دانائی خداوند است. انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشد و او را بآفریدگار نزدیک کند. بهمن همان فرشته‌ایست که در خواب روح زرتشت را به پیشگاه جلال اهورا رهنمائی نمود. چنانکه گفتیم از زمان بسیار قدیم در ایران زمین و ممالک مزدیسنا این فرشته مورد توجّه بوده. بنا بشهادت استرابون در آسیای صغیر ستایش او معمول بوده‌است. یکی از وظایف بهمن این است که بانسان گفتار نیک تعلیم میدهد و از ژاژگوئی و هرزه‌سرائی باز میدارد.
خروس که از مرغکان مقدّس بشمار است و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار میخواند مخصوص به بهمن است. هم‌چنین لباس سفید مخصوص باین فرشته است. در میان گلها یاسمین سفید هم از آن وهمن است.

بهمن و گل آن (فرهنگ فارسی دکتر محمد معین)
گفتیم که هریک از فرشتگان را دو جنبه است، روحانی و جسمانی. در عالم مادّی حفاظت و پرستاری مخلوقات اهورامزدا سپرده بآنان است که از طرف آفریدگار کُلّ بپرورش و تربیت آنها میکوشند. همه جانوران سودمند بحمایت بهمن سپرده شده‌است.
دومین ماه زمستان که یازدهمین ماه سال باشد موسوم به بهمن و نیز دومین روز ماه منسوب باوست. دومین روز بهمن ماه بواسطه توافق اسم روز با اسم ماه در ایران جشن بزرگی بوده باسم بهمنگان یا بهمنجنه.
انوری گوید:
بعد ما کز سر عشرت همه روز افکندی / سخن رفتن و نارفتن ما در افواه
اندر آمد ز در حجرهٔ من صبحدمی / روز بهمنجنه یعنی دوم بهمن ماه
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم چنین مینویسد «بهمنجنه بهمن روزی است از بهمن ماه و بذین روز بهمن سپیذ بشیر خالص پاک خورنذ و گویند حفظ آیذ مردم را و فرامشتی بروذ و امّا بخراسان مهمانی کنند بر دیکی که اندرو از هر دانه خوردنی خورنذ کنند و گوشت هر جانوری و حیوانی که حلالند و آنچ اندر آن وقت اندر آن بقعه یافته شود از تره و نبات ». آنچه شاعر معروف علی بن احمد طوسی که در وسط قرن پنجم هجری وفات یافته در کتاب لغت خود معروف به لغت فرس مینویسد نیز قابل توجه است. در تحت کلمه بهمنجنه چنین میگوید: بهمنجنه رسم عجم است چون دو روز از ماه بهمنجنه گذشته بوذی بهمنجنه کردندی و این عید بوذی و طعام پختندی و بهمن سرخ و بهمن زرد بر سر کاسها بر افشاندندی.
فرّخی گفت:
فرّخش باذ و خذاوندش فرخنده کناذ / عید فرخنده و بهمنجنه و بهمن ماه
چنانکه از عبارات ابوریحان بیرونی و اسدی طوسی برمیآید بهمن نیز اسم گیاهی است که بخصوصه در جشن بهمنجنه خورده میشد. در طبّ نیز این گیاه معروف است و آن بیخیست سفید رنگ یا سرخ مثل زردک.۱
کلمه بهن behen فرانسه نیز از بهمن فارسی آمده است. سابقاً ریشه آن را باسم بهن سرخ و بهن سفید در دواخانه‌ها استعمال میکرده‌اند.۲
سابقاً اشاره کردیم که در ادبیّات مزدیسنا از برای هر یک از امشاسپند، همکار یعنی یاران و همراهانی ذکر کرده‌اند. هم‌چنین هر یک را همستار یعنی رقیب و ضدّ و دشمنی میباشد. در اینجا مناسب است که متذکّر شویم انگره مینو (اهریمن) در آغاز همستار یا ضدّ سپنت مینو بوده‌است. چون بمرور سپنت‌ مینو (خرد مقدّس) از شماره هفتگانه امشاسپند افتاده و بجای آن خود اهورامزدا را در سر فرشتگان بزرگ قرار داده‌اند، لاجرم اهریمن نیز در مقابل اهورامزدا تصوّر شده‌است. بعقیده نگارنده مأخذ اصلی اشتباه معروف که اهریمن را نقطه مقابل هرمزد خوانده‌اند همین است.
ایزد ماه، ایزد گوش، ایزد رام از همکاران امشاسپند وهمن شمرده میشوند. اک منه Aka Manah یعنی بد منش یا زشت نهاد، دشمن بزرگ و رقیب بهمن است.۳

پاورقی
۱ رجوع شود به تحفه حکیم مؤمن و بحرالجواهر
۲ رجوع شود به La Grande Encyclopédie française
۳ نزد اهالی کوهستانهای ایران، بهمن اسم برفی است که بواسطه تراکم و ازدیاد از بالای کوهها سرازیر شده بدره و دشت میریزد و آنرا در فرانسه Avalanche گویند.


يشت‌ها، بخش نخست - گزارش استاد پورداود
ن۲ص۸۸-۹۱

See Also / بیشتر بخوانید
---
بهمن bahman [پهلوی vahuman، نیک منش]
۱-(اِخ.) یکی از امشاسپندان >بخش۳. ۲-دومین روز از هرماه شمسی(بنام امشاسپند مذکور). ۳-یازدهمین ماه سال شمسی و دومین ماه زمستان(بنام امشاسپند مذکور). ۴-(گیا.) بیخی است سپید رنگ یا سرخ مثل زردک. سابقاً ریشهٔ آنرا باسم بهمن سرخ و بهمن سپید در داروها مصرف میکردند۱؛بهمنین، بهمنان. ۵- برف انبوه و لختهای برف که از کوه بتابش آفتاب، وزش باد یا انعکاس صوت جدا شود و سرازیر گردد. ~ || گردی. ذرات بسیار برف بحالت گرد و غبار که بسبب وزیدن باد بشکل گردباد در می‌آید و ممکنست تلفات بسیار وارد آورد.

فرهنگ فارسی دکتر محمد معین
چاپ دوم ۱۳۵۳
جلد۱ص۶۱۴

---

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر