شاهين=آله (نشان ايران باستان) بخش نخست / نگارش: استاد پورداود
فرهنگ ایران باستان؛ نگارش: پورداود/ صفحهٔ ۲۹۶-۳۰۲
شاهین = آله - وجه اشتقاق ۲۹۶-۲۹۹
عقاب در تاریخ ایران ۲۹۹-۳۰۲
شاهين يكى از مرغان شكارى بسيار بزرگ است، چون بالها گشاید بسه متر رسد. پرندهایست بلند آشیان، سبکپر، تند نگاه، تیز بانگ، ستبر نوک، سهمگین چنگال در شکار خویش از جانوران بزرگتر از خود هم چون گوسفند و بز و آهو روی نگرداند و از ربودن بچگان آدمیزاد نیز باک ندارد، شاهین بیش از صد سال زیست کند، در توانایی و شکوه سرآمد پرندگان و از اینرو شاه مرغان است.
این پرندهٔ هوشیار و چالاک در همه جا دیده میشود، بویژه در سرزمینهای بیشهزار و کوهستانی، ناگزیر ایران هم نشیمگاه (نشیمنگاه) این مرغ بوده و هست و دیرگاهی است توجه ایرانیان باین هوانورد گستاخ کشیده شدهاست.
در این مقاله سخن از این پرنده است در ایران باستان، پیش از اینکه بسخن پردازیم ببینیم این مرغ که امروزه نزد ما بنام عربی خود عقاب خوانده میشود در فارسی چه نام دارد.
حمزهٔ اصفهانی در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف (نسخهٔ خطی) و المیدانی در کتاب السامی فی الاسامی، عقاب را به «آله» گردانیدهاند و همچنین ابوریحان در التفهیم. حکیم مؤمن تنکابنی در مفردات ادویه نامزد بتحفه المؤمنین که در روزگار صفویه تألیف شده مینویسد: «عقاب بفارسی الوه و بترکی قراقوش گویند» و در جای دیگر مینویسد «الوه اسم فارسی عقاب است» در فرهنگ جهانگیری آمده «له با اول مضموم مرغی باشد ذی مخلب که بر کوههای بلند آشیانه کند و بغایت قوی و بزرگ بود و آنرا آله نیز خوانند و بتازی عقاب گویند حکیم مرقدی راست.
مثل دشمنان تو با تو / حیلهٔ کبک و حملهٔ آله است»
در همه فرهنگها آله بمعنی عقاب یاد گردیده از آنهاست فرهنگ رشیدی و در همه جا نوشته شده که الموت دژ معروف حسن صباح در نزدیکی قزوین لفظاً بمعنی آشیانه عقاب است. بمناسبت اینکه حسن صباح پیشوای فرقهٔ اسمعیلیه که در سال ۵۱۸ هجری درگذشت در الموت بسر برده، گروهی از نویسندگان در ضمن سخن از وی بوجه تسمیهٔ این دژ نیز پرداختهاند، از آنان است ابن الاثیر در کتاب خود کامل التواریخ كه در سال ۶۲۸ پایان یافته مینویسد: آلموت در مرز دیلم است. آلوه بمعنی عقاب است، جزء دوم اين نام كه آموت باشد بلهجهٔ ديلمى بمعنى آموزش است. همچنين زكريا بن محمدالقزوينى كه در سال ۶۸۲ درگذشت در کتاب خود عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات و در آثارالبلاد میگوید آلموت در ناحیهٔ رودبار میان قزوین و دریای خزر است و بگفتهٔ وی نیز آلوه در فارسی بمعنی عقاب است و آموت بمعنی آموزش است. این کوه چنین نامیده شده برای اینکه عقابی پادشاهی را در شکار باین کوه که بسرزمینهای پیرامون خود مسلط است متوجه ساخت. پادشاه از پی عقاب بر آن کوه برآمد چون آنجا را پایگاه فراخ و باشکوه دید، دژی ساخت و الموت خواند زیرا عقاب او را آموخته بود.
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده و در تألیف دیگرش نزهة القلوب كه در سال ۷۴۰ نوشته شده مینویسد: «و آن قلعه را در اول اله آموت گفتهاند یعنی آشیانهٔ عقاب که بچگانرا برو آموزش کردی، بمرور الموت شد».
شک نیست که عقاب در فارسی آله نامیده میشود و در بسیاری از لهجههای کنونی ایران نیز چنین خوانده میشود. چنانکه هلو در کردی و اله در مازندرانی و آلغ در گیلکی و جز اینها. در نامهٔ پهلوی کارنامک ارتخشیر پاپکان (تاریخ اردشیر بابکان) در فصل ۱۴ فقرهٔ ۱۲ آلوه بمعنی عقاب بکار رفتهاست(۱). در نامهٔ دیگر پهلوی نامزد به بندهش در فصل ۱۴ که از جانوران سخن رفته در فقرهٔ ۲۳ میگوید صد و ده پرنده موجود است از آنهاست سیمرغ و کرشفت و عقاب و کرکس و کلنک و جز آن. در بندهش گوید: «کرشفت را چرخ خوانند». از برای واژهٔ عقاب در متن اروا arvâ آمده و بخط پازند نوشته شده یعنی با حروف اوستائی، نام اصلی آلوه در هیئت اروا بهتر بجا ماندهاست زیرا چنانکه میدانیم در اوستا و فرس هخامنشی حرف لام نبوده، هر یک از واژههای فارسی که دارای حرف لام است در زبانهای ایران باستان بجای آن راء بوده چون البرز و الوند و بلخ و جز اینها که در قدیم هرا برزئیتی Hrâ-berezaitî و ائورونت aurvant و باختری خوانده میشود.
از این گذشته در بسیاری از زبانهای دیگر هند و اروپایی نام عقاب یادآور اروا arvâ پهلوی است.(۲) در میان نامهای مرغان شکاری آلوه یا آله بیشک نام مرغی است که در تازی عقاب و در لاتین aquila گویند. اما نامهای فارسی پرندگان دیگر از این نوع در فرهنگهای پارسی بهم مشتبه شده و تخلیطی روی داده آنچنانکه بازشناختن آنها از همدیگر دشوار گردیدهاست. از آنهاست دال که بمعنی عقاب گرفته شده، باید نسر تازی باشد.
بقاف عنقا در عین خود دهد جایش / از آن شرف که بود پر تیر او از دال
سراج الدین شکری
دال امروزه در گیلان بیکی از همین مرغان شکاری بزرگ از جنس عقاب اطلاق میشود.
وباشه یا واشه در گیلکی واشک، ناگزیر در پهلوی هم واشک بوده که معرب آن واشق شده، (در لاتین Falko nisus) و چرخ یا چرغ معرب آن صقر (accipiter) واشکره و باز و شاهباز (Falko imperialis معرب آن نیز باز، جمع آن بیزان و ابواز) و شاهین (Falko tanypterus) معرب آن نیز شاهین در جمع شواهین. در داستان ایران طهمورث این مرغان را رام کرده از برای نخجیر بکار برد، فردوسی گوید:
ز مرغان هم آنگه بد و نیک ساز / چو باز و چو شاهین گردنفراز
بیاورد آموختنشان گرفت / جهانی بدو مانده اندر شگفت
(Standard of Cyrus The Great 559-529 B.C. (Achaemenid Empire |
پس از یادآوری نام فارسی عقاب (=آله) گوییم این پرندهٔ باشکوه و توانا و نجیب دیرگاهی است که توجه ایرانیان را بخود کشیده، پرش آن را بفال نیک میگرفتند و عقاب زرین، علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهپر گشوده در سر نیزهٔ بلندی بر افراشته بهمه نمودار بود.
گزنفون Xenophon (در۳۵۴-۴۳۰پیش از میلاد) در کورشنامه خود در بخش دوم از فصل ۱ فقرهٔ ۱ مینویسد «هنگامیکه کورش از فارس لشکر آراسته بجنگ آشور میرفت. پدرش تا بمرز او را بدرقه کرد در آنجا عقابی دید که در پیشاپیش آنان در پرواز بود پدر کورش آن را بفال نیک گرفته یقین کرد که پسرش از این پیکار پیروز خواهد برگشت». هردوت Herodotus (در۴۲۵-۴۸۴پیش از میلاد) در تاریخش فصل ۳ فقرهٔ ۶۷ میگوید:« پیش از اینکه داریوش و شش تن همراهانش به گماتا (اسمردیس غاصب) حمله برند ببرخی از آنها تردیدی روی داد و خواستند پیکار را بتأخیر اندازند و با هم در گفتگو بودند که ناگاه دیدند هفت جفت عقاب، دو جفت کرکس را دنبال کردند، این پیشامد را بفال نیک گرفتند و نشان رستگاری دانستند آنگاه مصمم شدند و بشکست هماورد کامیاب گردیدند.
باز گزنفون در کورشنامه (Kyrupädie 7'14) در لشکرکشی کورش بسوی بابل مینویسد:« درفش پادشاهی ایران شاهینی بود از زر ساخته شده که بر نیزه برافراشته بودند» در کتاب دیگرش نامزد بلشکرکشی (Anabasis 1'10'12) دربارهٔ جنگ کورش کوچک بضد برادرش اردشیر دوم هخامنشی (۳۶۱-۴۰۴ پیش از میلاد) که خود کزنفون در جزء سپاهيان مزدور يونانى كورش بود چنين گويد: « درفش پادشاهی شاهینی شهپر گشوده بود از زر ساخته شده و بروی نیزهای برافراشته بودند».
کورتیوس روفوس Kurtius Rufus که در نخستین سدهٔ میلادی میزیسته در اسکندرنامهاش (III 3,I 6) در سخن از جنگ داریوش سوم و اسکندر مینویسد « نخست در پیشاپیش سپاه ایران آتشدان نمودار شد و از پی آن مغان سرودگویان وارد شدند، پشت سر آنان ۳۶۵ جوان با جامهٔ ارغوانی و پشت سر آنان گردونه مقدس که اسبهای سفید آنرا میکشیدند. گردونه با تندیسهای (=مجسمه) ایزدان که از زر ساخته بودند آراسته بود و یوغ بگوهرها زینت شده بود. همچنین تندیس دیگر که نمایندهٔ نیاکان بود در آن میدرخشید و در میان آنها شاهینی شهپر گشودهٔ زرین برافراشته بودند». از این اخبار گذشته از خود هخامنشیان آثاری بجای مانده که دارای نقش عقاب است و بخوبی میرساند که این مرغ توانا علامت اقتدار آنان بوده، از آنهاست یک نشان زر با نقش عقاب که در موزهٔ لندن موجود است و عکس آن در سر این مقاله دیده میشود.
پس از سپری شدن شاهنشاهی هخامنشیان و دست یافتن اسکندر در پایان سدهٔ چهارم پیش از میلاد بایران، عقاب نشان اقتدار ایرانیان، رفته رفته در اروپا رواج یافت. خود اسکندر آنرا نقش سکهٔ پادشاهی خود قرار داد و نشان فرمانروایی خویش برگزید. پس از مرگ وی در سال ۳۲۳ پیش از میلاد سرداران و جانشینان وی هر یک همین علامت را در قلمروی شهریاری خود رواج دادند. بطلمیوس (Ptolemäos) که یکی از آن سرداران است بتخت پادشاهی مصر نشست همچنان در آن دیار علامت اقتدار ایران رواج یافت تا اینکه رم از برای گشودن مصر لشکر کشید، اما سردار رمی انتنیوس Antonius گرفتار عشق ملکهٔ کلئوپاترا Kleopatra شده خویشتن و رم و کشورگشایی را از یاد داد، بناچار اکتاویوس Oćtavius از برای جبران خطای دوست و همکار خویش رهسپار مصر گردید. سلطنت ملکهٔ کلئوپاترا که آخرین پادشاه بطلمیوس است در سال سیام پیش از میلاد بدست اکتاویوس انجام پذیرفت و پس از برگشت از مصر امپراتور رم گردید و در سال ۲۷ پیش از میلاد عنوان افتخاری اگستوس Augustus یافت.
عقاب تقریباً پس از سیصد سال پایداری در مصر با اکتاویوس به رم رفت و علامت اقتدار آن امپراتور گردید و پس از وی همچنین بجای ماند. از آن تاریخ ببعد در سراسر امپراتوری رم در بسیاری از آثار و ابنیهٔ دولت رم و بیزانس جلوهگر است. پس از پایان آن روزگاران و سر آمدن دوران رم و بیزانس در بسیاری از کشورهای اروپا چون روسیه و آلمان و اتریش و لهستان و جز آن، عقاب نقش علم آن سرزمینها گردید و در برخی از آنها هنوز برقرار است.
پلینیوس (Plinius X, 3, 1) در وفاداری عقاب مینویسد: « در شهر سستوس Sestos ( در هلسپون Hellespon = داردانل ) داستانی معروف است از اینکه دختر جوانی عقابی را پرورش داده نگاهداری میکرد. این پرنده از برای سپاسگزاری مرغان و جانوران دیگر را شکار کرده برای آن دختر میآورد. چون آن دختر بمرد و جسد او را برسم دیرین میسوختند آن عقاب ناگاه خود را بآن آتش افکنده و با پرستار خود سوخت. مردم شهر از این پیش آمد در همانجا بنام ژوپیتر Jupiter و آن دختر جوان بنایی بر پا کردند، زیرا که عقاب مرغ این خداوند است». باز پلینیوس مینویسد: « عقاب از شکار جانوری چون سنگپشت هم رویگردان نیست سنگپشتی در چنگال عقاب از هوا رها گشته روی سر شاعر یونانی اشیل افتاد و او را کشت». اشیل (Eschyle در۴۵۶-۵٢۵ پیش از مسیح) سراینده تراژدی معروف ایرانیان، میباشد.
ادامه دارد.
پاورقی
(۱)- در کارنامک چنین گوید: روزی اردشیر از نخجیر تشنه و گرسنه بخانه آمد آنگاه واج گرفت (نماز گزارد) و کنیزک [ دختر اردوان، زن اردشیر ] بآرد و شکر زهر آمیخت و بدست اردشیر داده گفت پیش از خورش این پیاله از برای تشنگی بنوش اردشیر خواست بنوشد که ناگاه آذرفرنبغ پیروزگر بپیکر آلوده سرخ پریدن گرفت و خود بر پیاله زد و آن آرد و شکر بزمین ریخت اردشیر چون این بدید در شگفت ماند، گربه و سگی که در آن خانه بودند از آن بخوردند و هماندم بمردند اردشیر دانست که زهر در آن پیاله بود . . .
(۲)- رضا قلیخان هدایت آنچه را که پیشینیان درست نوشته و آله را بمعنی عقاب گرفتهاند نپذیرفته است. مهملات کتاب ساختگی دساتیر را بهمهٔ نوشتههای معتبر برتری داده، در فرهنگ خود انجمن آرای ناصری مینویسد: « الموت بر وزن جبروت، نام قلعهایستمابین قزوین و گیلان که حسن صباح اسمعیلی در تصرف آورده بود و از غایت بلندی آن را اله موت خوانند یعنی آشیانهٔ عقاب، چه اله، آشیانه و مود و موت، عقاب است و قول صاحب آثارالبلاد واهی است، در جهانگیری آمده که الموت یعنی آشیانه عقاب و اله را عقاب دانسته و مود را آشیانه و ارباب لغت بعد از وی پیروی کردهاند اما در ترجمهٔ دساتیر که ساسان پنجم کرده و در لغات او مود را بمعنی عقاب آورده و تا و دال بیکدیگر تبدیل یابند چنانکه تود و توت، ذر اینصورت مود، عقاب باشد و اله، خانه. چنانکه ملک الشعراء بن ملک الشعرای صبای کاشانی گفته:
ماکیان را بودی مخلب و منقار ولی / صید را مخلب و منقار بباید چون مود
دربارهٔ دساتیر نگاه کنید بمقالهٔ آن در همین جلد.
---
فرهنگ فارسى دكتر محمد معين جلد اول، صفحه ۸۵
آله āloh [ = آلغ = الوه = اله = له. ، پهلوى = āluh ]
۱- عقاب، شاهین
۲- پرندهایست از دستهٔ شکاریان روزانه، دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبةً ضعيف.
فرهنگ فارسى دكتر محمد معين جلد دوم، صفحه ۲۰۱۰-۲۰۱۱
شاهین šāhīn [ شاه، saena سيمرغ ؟ ]
۱- گونهای پرنده از راستهٔ شکاریان روزانه از تیرهٔ بازها که دارای قرنیهای سیاه رنگ است. در حدود ۴۰ گونهای از این پرنده شناخته شده که در سراسر کرهٔ زمین منتشرند. شاهین دارای پرهایی زرد رنگ است ولی پرهای پشت حیوان بخاکستری میگراید و زیر گلو و زیر شکمش قهوهای است. وی دارای خالهای تیره میباشد. نر این حیوان قدری کوچکتر از ماده است. شاهین جزو شکاریان بسیار جسور و با شهامت است و با وجود آنکه از قوش کوچکتر است بعلت جسارتی که دارد گاهی بعقاب و قوش حمله مینماید. شاهین عموماً در کوههای سنگی نسبةً مرتفع و لابلاى صخرهها تخم گذاری میکند. گونههای مختلف این پرنده در ایران فراوانست و مخصوصاً گونهای از آن که در اردبیل است از نوع ممتاز میباشد. شاهین را صیادان جهت شکار تربیت میکنند.
۲- در برخی کتب شاهین مرادف با عقاب ذکر شدهاست.
۳- میلهای که دو کفه ترازو را بدان آویزند؛ زبانهٔ ترازو.
انجمن ایرانشناسی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر