۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

هومَت و هوخت و هووَرشت

آنچه در مزديسنا بيش از همه چيز دقت را جلب ميكند، آن سه كلمه هومَت و هوخت و هووَرشت ميباشد كه بمعنى پندارنيک و گفتارنيک و كردارنيک است.ن٢ص٢٠ ‏

هومَت = hū-mat: پندار نیک، منش نيک
هوخت = hu-xt: گفتار نيک، گوش نیک
هووَرشت = hū-varšt: كردار نيک، كنش نيک

هیچ عمل نیکی در دنیا وجود ندارد که بیرون از دائره وسیع این سه کلمه باشد. ن۲ص۲۰
هر كه داراى اين سه گوهر تابناک شد بگنجينه اسرار ربّانى رسيده، انسانى كامل و دارای جمیع صفات ملکوتی است. ن۲ص۲۰

يشت ها، بخش نخست - گزارش: استاد پورداود


انجمن ايرانشناسى.

۱۳۹۳ خرداد ۲۵, یکشنبه

ديو و جادو و پرى، كرپان و كاوى

 ‏دین پیغمبر ایران زرتشت اسپنتمان موسوم است به مزديسنا،اين كلمه صفت است بمعنى پرستنده مزدا كه اسم خداى يگانه است؛در اوستا مَزْدَيَسْنَ. ن٢ص١٢
مزديسنا نقطه مقابل ديويسناست كه بمعنى پرستنده ديو يا پروردگار باطل است؛در اوستا دئِوَيَسْنَ و در تفسير پهلوى ديويسن شده. ن٢ص١٢
 ‏در هر جاى اوستا كه كلمه ديوها آمده، از آن پروردگاران باطل يا گروه شياطين (در كيش قديم آريائى) يا مردمان مشرک و مفسد اراده شده است. ن٢ص١٢
 ‏كلمه ديو در نزد كليه اقوام هندواروپائى باستثناى ايرانيان همان معنى اصلى خود را محفوظ داشته؛ دِوا Deva نزد هندوان تابامروز بمعنى خداست.ن٢ص١٣ ‏
دِوا در سانسكريت فروغ و روشنائى است،چنانكه زوسZeus پروردگاربزرگ يونانيان و دئوسDeusلاتينى كه درفرانسه دييوDieuگويند،جملگى یک كلمه است.ن٢ص١٣
ديو بمعنى اى كه در داستان ملى ماست و غالبا در شاهنامه بآنها برميخوريم، بمرور ايام آن هيئت عجيب بآنها بسته شده غولهاى مهيب گرديده اند. ن٢ص١٢
كرپان(= كَرَپَنْ ) و كاوى(= كَوِىْ ) دو طبقه از پيشوايان كيش آريائى بوده كه مراسم دينى ديوها را بجاى مى آورده اند. ن٢ص١٣ ‏‏
جادو در اوستا (ياتو) است،هميشه با پرى يكجا آمده است.ياتو در اوستا بهمان معنى است ازكلمه جادو درفارسى و آن عبارت است از سحر و ساحرى.ن٢ص١٣و١٤ ‏
پرى در اوستا (پَئيريكا) عبارت است از یک وجود لطيف بسيار جميل و از عالم غيرمرئى كه بواسطه حسن جمال خارق العاده خود انسان را ميفريبد. ن٢ص١٤ ‏
پرى جنس مونث جادو است كه از طرف اهريمن گماشته شده تا مزديسنانرا از راه راست منحرف سازد و از اعمال نیک باز دارد. ن٢ص١٤

گزارش: استاد پورداود


انجمن ايرانشناسى.

۱۳۹۳ خرداد ۲۲, پنجشنبه

يشت و قدمت آن

کلمه یشت در اوستا،یشتی آمده و از ماده یسناست، درمعنی هم باآن یکی است یعنی ستایش،نیایش و پرستش،یشتن درپهلوى بمعنى ستودن وعبادت كردن است.ن٢ص١
فرقى كه درميان مفهوم يسنا و يشت مى توان قرارداد اين است:اولى ستايش و نيايش است بطورعموم،دومى ستايش پروردگار و نيايش امشاسپندان است.ن٢ص١مكرر
يشت كه پس از گاتها و هفت ها، قديميترين قسمت اوستاست، منسوب بحضرت زرتشت نيست و بيست و يک يشت اوستا در قدمت با همديگر مساوى نيست. ن٢ص١وچهل و هشت
ممكن نيست كه عهد انشاء يشتها پس از تشكيل سلطنت هخامنشى باشد،چه از اين سلطنت باآنهمه عظمت و اقتدار، نه مستقيم و نه غير مستقيم اسمى نيست.ن٢ص٥
در يشتها بسا از پادشاهان داستان ملى ايران كه در شاهنامه آمده اند اسم برده شده و مكررا از سلسله كيانيان و حامى زرتشت گشتاسب نيز ياد گرديده.

اگر عهد انشاء يشتها را پيش از سطنت مادها، یعنی پیش از قرن هشتم پيش از ميلاد قرار بدهيم، شايد بخطا نرفته باشيم. ن٢ص٥و٦

۱۳۹۳ خرداد ۱۸, یکشنبه

دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی


۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

چينود پل

پلی که روان درگذشتگان باید از آن گذشته به بهشت یا دوزخ درآیند، در اوستا چینوت činvat خوانده شده است. ن۱ص۵۵
شرط گذشتن از این پل همان کردار نیک است، اگر کسی نیک کردار نباشد چینود از برای وی یک پل نگذشتنی خواهد بود. ن۱ص۵۷
در گزارش پهلوی(=زند)پاره٣٠ از فرگرد١٩ونديداد چنين آمده:از چينود پل بايد بگذرند،پلى كه يک سرش بچكات دايتيک و سر ديگرش بالبرز پيوسته است.ن١ص٥٩
چكات بمعنی بالای پیشانی کوه؛دایتیک در اوستا دائیتیا dāityā، ازهمین بنیاد است واژه داد؛چکات دایتیک یعنی کوهی که از داد ایزدی بهره ور است.ن۱ص۵۹پ
اين است چينود پل در دين ايران و بنياد صراط در دينهاى ديگر. ن١ص٦٠

۱۳۹۳ خرداد ۱۱, یکشنبه

پيشه وران، بخش دوم

در بخش هاى ديگر اوستا اين سه گروه (مردمان) بنام ديگر يادشده اند. اينچنين: ن١ص٤٩

نخست: آتهرون āthravan در پهلوى آسروک āsrūk يا آسرون āsrūn لفظا يعنى آذربان، از اين واژه گروه دانايان يا پيشوايان دينى (طبقه روحانى) اراده ميشود.ن١ص٤٩

دوم:رتهئشتر rathaéštar در پهلوى ارتشتار  artēštārلفظا يعنى گردونه (جنگى) سوار،نامى است كه بدومين گروه از مردمان داده شده است، يعنى رزميان و سپاهيان.

سوم: واستريه vāstrya لفظا يعنى كشتكار، سومين گروه از مردمان كه كشاورزان باشند چنين خوانده شده اند، در پهلوى واستريوش. ن١ص٤٩

پادشاه و همه سران و لشكريان از ارتشتاران؛ موبدان و پيشوايان و دبيران و دانايان از آتوربانان؛ ن١ص٥٠

در آغاز مردمان بسه گروه بخش شده پس از آن دستورزان يا دستكاران را از كشاورزان جدا كرده هوتخشان ناميدند. ن١ص٥١

بجاى چهارمين گروه در متن هوئيتى hūiti آمده، در گزارش پهلوى همين واژه هوتوخش hutuxš گردانيده شده، يعنى خوب تخشا، نیک كوشا يا نیک كار. ن١ص٥١

در شاهنامه نيز در آغاز داستان جمشيد از بخش كردن جمشيد مردمان را بچهار گروه سخن رفته؛ ن١ص٥٢

 و نام نخستين كاتوزى و دومين گروه نيسارى و سومين گروه نسودى و چهارمين گروه اهنوخوشى نوشته شده است. ن١ص٥٢


بدبختانه نام هیچیک از اين چهار گروه درست نوشته نشده است،شک نيست كه فردوسى اين واژه ها را درست بكار برده،بعدها بدست نساخين شاهنامه خراب شده است.

برگى از يسنا با قدمتى چهارصد ساله

پيشه وران

پيشه در اوستا: پيشترpištra و در پهلوى: پيشکpēšak از براى گروه چهارگانه مردم كه پيشوايان،رزميان،كشاورزان و دستورزان باشند بكار رفته است.ن١ص٤٤


در سرودهاى گاتها از براى رزميان و آزادگان:خوئتوxaētu بكار رفته و از براى برزيگران:ورزنverezēna و از براى پيشوايان دينى:ائيريمنairyaman.ن١ص٤٤

نخست مردمان بسه گروه بخش ميشده، طبقه چهارم افزوده شده است. گروه سه گانه در گاتها بنامى و در بخش هاى ديگر اوستا بنام ديگر ياد شده اند. ن١ص٤٤

در هفت ها، كه پس از گاتها كهنترين بخش اوستاست، بجاى ائيريمن airyaman (=ايرمان) واژه هخمن haxeman آورده شده است. ن١ص٤٧

لفظا اين واژه (هخمن haxeman) بمعنى دوستى،يارى،همراهى و يگانگى است.هوش هخى huš-haxi (گاتها: هات٣٢بند٢) صفت است، يعنى خوب دوست،نيک يار. ن١ص٤٨

هخامنيش Haxāmaniš كه نام پنجمين نياى داريوش است، لفظا يعنى دوست منيش. خاندان شاهنشاهى هخامنشى بنام همين كس خوانده شده است. ن١ص٤٨