اسامی خاص در آبانیشت - جمشید
جمشید
بسا در اوستا از جم نیز سخن رفتهاست. در قدیمترین قسمت اوستا که گاتها باشد، پیغمبر ایران او را در یسنا ۳۲ قطعه ۸ از مجرمین نامیده میگوید « از همین گناهکاران است جم پسر ویونگهان، کسی که از برای خوشنود ساختن مردمان گوشت خوردن بآنان آموخت. در آینده تو ای مزدا باید میان من و او قضاوت کنی »
در سایر قسمتهای اوستا و کلیّه کتب تاریخ و شاهنامه چنین مندرج است که جم در آخر عمرش بواسطه خودستائی و دروغگوئی مغضوب پروردگار گردید. در گاتها فقط یکبار از او یاد شده یِمَ خوانده شدهاست. بعدها در سایر قسمتهای اوستا کلمه خشَئتَ بآن افزوده گفتند جمشید. چنانکه همین کلمه به هُوَرِ (هور) پیوسته، خورشید شد. شید بمعنی نور و فروغ است. خود جداگانه در ادبیّات فارسی بسیار استعمال شدهاست. فردوسی گوید: بدو گفت ز انسان که تابنده شید/ بر آید یکی پرده بینم سپید. جمشید همیشه در اوستا با صفت هووَتوَ آمدهاست. در تفسیر پهلوی این صفت به هورمک یعنی دارنده گله و رمه خوب ترجمه شدهاست. صفت دیگر جمشید در اوستا سریره میباشد که بمعنی زیبا و خوشگل است. صفت اولی با وظیفه جمشید مناسبتی دارد، چه او بافزودن جهان و بپروراندن چارپایان و ستوران گماشته شده بود. در خصوص حُسن صورت وی نیز شرحی در شاهنامه مندرج است که در طیّ مقاله گرشاسب بآن اشاره خواهیم کرد.
جمشید در اوستا پسر وِیْوَنْگهوت خوانده شدهاست. ابوریحان بیرونی این اسم را ویجهان و حمزه اصفهانی ویونجهان که مُعرّب ویونگهان است، ضبط کردهاند. در سایر کتب ویوانها نیز ضبط شدهاست. در سانسکریت ویوسونت میباشد. در ریگ وید ویوسونت اسم پروردگاری است. در عهد هخامنشیان ویونگهان از اسامی معمولی مردمان آن عهد بوده؛ در کتیبه بیستون از ویوانا vivana نامی یاد شدهاست که خشترَ پاوَن (ساتراپ) ایالت هَرروواتی Harauvāti (قندهار) بودهاست. معنی لفظی این اسم دور درخشنده میباشد.
شاید معنی لفظی جم، توأمان و همزاد و جنابه باشد. چه بسا در اوستا کلمه یَمَ بمعنی توأمان است. در نزد برهمنان نیز یَمَ و خواهرش یَمی نخستین نر و ماده نوع بشر اند و این عقیده ممدّ معنی فوق است.۱
از فقره ۲ تا خود فقره ۵ یسنای نهم در خصوص ویونگهان و پسرش جمشید چنین آمدهاست « زرتشت از هوم پرسید که تو را در میان مردمان نخستین بار در این جهان مادی بیفشرد و چه پاداشی نصیب آن کس گردید. هوم در پاسخ گفت نخستین بشری که مرا در این جهان مادی بیفشرد، ویونگهان است. در پاداش پسری مثل جمشید که دارنده رمه خوب و در میان مردمان دارای بلندترین رتبه است و مانند خورشید درخشان است، باو داده شد. کسی که در مدّت سلطنت خویش جانوران و انسان را فنا ناپذیر، آب و گیاه را مشروب و مأکول تمام نشدنی قرار داد. در مدّت سلطنت جم دلیر، نه سرما وجود داشت و نه گرما، جهان از مرگ و حسد آفریده دیو عاری بود. در هنگام شهریاری وی، پدر و پسر هر دو بظاهر جوان پانزده ساله مینمودند.» در جائی که مفصّلاً از جم سخن رفتهاست، در فرگرد دوم وندیداد میباشد. تمام این فصل راجع باوست. از این قرار: «زرتشت از اهورامزدا پرسید ای خرد پاک و مقدّس، ای آفریدگار جهان معنوی، در میان نوع بشر بغیر از من دگر با که نخستین بار مکالمه نمودی، دین اهورائی زرتشت را بکه سپردی، آنگاه اهورامزدا گفت ای زرتشت پاک، من در میان نوع بشر بغیر از تو نخستین بار با جم زیبا و دارنده رمه خوب مکالمه نمودم و دین اهورائی زرتشت بدو سپرده، گفتم ای جم زیبا پسر ویونگهان، من آئین خویش بتو برگذار میکنم. پس جم زیبا در پاسخ گفت من از برای این وظیفه ساخته و آزموده نیستم. آئین پروری و دین گستری از من ناید. آنگاه من باو گفتم اگر تو مستعّد و مهیّای چنین امری نیستی، آنبه که جهان مرا بپرورانی و بگیتی فزایش و گشایش بخشی. پشتیبان و پاسبان جهان شوی. پس جم زیبا بمن گفت پذیرفتم که جهان تو را بپرورانم و بگیتی بیفزایم. هماره پشتیبان و پاسبان و نگهبان آن باشم. در هنگام سلطنت من نباید که باد سرد و گرم وجود داشته باشد و نه ناخوشی و مرگ. آنگاه من بجم دو ابزار دادم، یکی نگین زر (سُوَرا) و یک عصای زر نشان (اَشْترَا) اين چنين جم داراى اقتدار گرديد، سیصد زمستان (۳۰۰سال) از سلطنت وی گذشت. زمین از چارپایان خُرد و بزرگ و مردم و سگها و مرغکان و شعلههای سُرخ آتش پر شد، بطوری که جا بچارپایان خُرد و بزرگ تنگ گردید. پس از آن من جم را آگاه نموده گفتم ای جم زیبا پسر ویونگهان، زمین از چارپایان خُرد و بزرگ و مردم و سگها و مرغکان و شعلههای سُرخ آتش پرگشته، جا بستوران خُرد و بزرگ تنگ گردید. آنگاه جم در نیمروز بسوی فروغ روی نموده، براه خورشید در آمد. با نگین زرین خویش زمین را بسود و عصای زر نشان خویش بآن بمالید و گفت ای سپندارمذ محبوب (فرشته مُوکّل زمین)۲ پیش رو و خویشتن بگشای تا چارپایان خُرد و بزرگ و مردمان را در بر توانی گرفت. پس زمین دامن بگشود و یک ثلث بزرگتر گردید. چارپایان خُرد و بزرگ و مردمان بمیل و آرزوی خویش جا گزیدند. سیصد زمستان دیگر (۳۰۰سال) از سلطنت جم گذشت. زمین دگرباره از چارپایان خُرد و بزرگ و مردم و سگها و مرغکان و شعلههای سُرخ آتش پر گشته، جا تنگ گردید. جم باز مثل سیصد سال پیش از این، در نیمروز بسوی فروغ روی آورده بهمان ترتیبی که گذشت یک ثلث دیگر بزمین بیفزود. در سیصد زمستان دیگر(۳۰۰سال) باز زمین از مخلوقات پر گشته، جا بهمه تنگ شد. سومین بار جم بترتیب مذکور یک ثلث دیگر زمین را فراختر نمود. در آریاویچ در آنجائی که رود ونگوهی دائیتیا مشهور است آفریدگار اهورامزدا با ایزدان مینوی انجمنی بیاراست. جمشید زیبا دارنده رمه خوب نیز با بهترین مردمان، همان جا انجمنی بیاراست. اهورامزدا بجم گفت ای جم زیبا پسر ویونگهان، بجهان مادّی زمستان سختی خواهد رسید و سرمای شدید تباه کننده از پی درآید. دانههای برف از بلندترین کوه ببلندی چند ارش ببارد. یک ثلث از جانوران هلاک شود. چه در محلهای هولناک (بیابانها و کویرها) چه در بالای کوهها، چه در درهها. پیش از این زمستان، این مملکت دارای چراگاهان است، وقتی که برفها آب شده، آب فراوان روان گردد، این جهان غیر قابل زیست بنظر خواهد رسید. از برای پیش آمد این حادثه، باغی (وَرَ) بساز که از هر چهار طرف ببلندی یک میدان اسب (چر تو-اسپریس) باشد. در آنجا تخمهای چارپایان خرد و بزرگ و سگها و مرغکان و شعلههای سرخ آتش جمع کن. این وَرَ را که از هریک طرف ببلندی یک میدان اسب باشد برای مسکن مردمان بساز و یک طویله که از هریک طرف ببلندی یک هاثَر (هزارگام) باشد، برای ستوران بساز. در آنجا جوی آبی جاری نما. چراگاهان فراهم کن. خانهها و سردابها و ایوانها و رواقها بنا نما. تخمهای مردان و زنانی که در روی زمین، بهترین و زیباترین هستند، در آنجا جمع کن. هم چنین تخمهای جانورانی که بزرگتر و بهتر و زیباترین هستند در آنجا گردآور. از میان گیاهها، آنچه بلندتر و خوشبوتر است و از میان غذاها آنچه لذیذتر و خوشبوتر است، تخمهای آنها را در آنجا حفظ نما و این تخمها را از هر قسمی که باشد یک جفت در آنجا بیاور تا در تمام مدّتی که مردمان در وَرَ بسر میبرند، آنها پوسیده و فاسد نگردند. کسانی که ناقص هستند مثل قوزی و دیوانه و پیسی و یا کسی که در او یکی از آفتها و ناخوشیهای اهریمنی دیده شود نباید داخل وَرَ گردند. در بزرگترین محلّه این وَرَ، نُه گذر بساز. در محلّه وسطی شش گذر و در محلّه کوچکی سه گذر. در گذرهای بزرگترین محلّه تخم هزار مرد و هزار زن، در وسطی ششصد و در کوچکی سیصد جمع نما. گذرها را با نگین زرین علامت و نشانی بگذار و از برای وَرَ دری بگشای که روشنائی داخل شود.
جم پرسید که چگونه این باغ را بسازم. اهورامزدا گفت ای جم زیبا پسر ویونگهان زمین را با پاشنه خویش بکوب. پس از آن با دستهای خویش آن را بمال، همانطوری که امروز مردم گل نرم را میمالند.۳ آنگاه جمشید همانطوری که اهورامزدا گفت عمل نمود، وَرَ را حاضر کرد. چارپایان خرد و بزرگ و مردمان و گیاهها و غذاها را در آنجا گردآورد.
ای آفریدگار جهان مادّی ای پاک، چه فروغ و روشنائی در این وَرَ که جم ساخت میتابد. اهورامزدا گفت در آنجا فروغهای جاودانی (روچنکهه) و فروغ جهانی (ستیذاته) میباشد. در هر سال یکبار در آنجا ستارگان و ماه و خورشید، طلوع و غروب میکند. بنظر ساکنین وَرَ یک سال مثل یک روز است. در هر چهل سال از هر یک جفت مخلوقات وَرَ یک جفت دیگر بعمل میآید. مردمان در وَرَ بهترین زندگانی سربرند.
ای آفریدگار جهان مادّی ای پاک، که در آنجا کیش مزدا داخل کرد. اهورامزدا گفت مرغ کرشیپتر.۴ ای آفریدگار جهان مادّی ای پاک، کیست در آنجا بزرگ و حاکم (اهو) و سردار دینی (رتو=رد)، اهورامزدا گفت اروتدنر و تو ای زرتشت.»۵
در اینجا متذکّر میشویم که جمشید فقط بفرمان اهورامزدا باغ وَرَ را که در پهلوی وَرجمکرت میگویند، برای پیش آمد طوفان آخرالزمان ساخت. ریاست روحانی و مادّی این باغ با زرتشت و پسرش اروتدنر میباشد. هم چنین در هیچ جای اوستا نیامدهاست که پس از طوفان، جم نیز با ساکنین از وَر درآمده زمین را دگرباره آباد خواهد نمود. بنابراین آنجه در زامیادیشت که بزودی ذکرش بیاید راجع بجمشید مندرج است، نقیض مطالب فرگرد دوم وندیداد نیست. پیش از آنکه بمابقی داستان جم بپردازیم، لازم است یادآور شویم طوفان آینده که جهان را ویران و مخلوقاتش را نابود خواهد کرد موسوم است به مَهرْکوشا، که از مرگ مشتق است. این کلمه فقط یکبار در یکی از اجزاء اوستائى استعمال شده است.۶ در پهلوی ملکوش گویند. در مینوخرد ملکوسان آمدهاست. او دیوی است مهیب، در پایان هزاره هوشیدر زمستان هولناکی پدید آورد. در مدّت سه سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد نماید، بطوری که از این طوفان زمین ویران و مخلوقاتش نابود شوند. آنگاه ساکنین ورجمکرد بیرون آیند و دگرباره زمین آباد کنند.۷
طوفان ملکوش و باغ وَرَ در اوستا بسیار شبیه است بطوفان نوح و کشتی وی که در تورات منقول است. فرقی که در میان این دو عقیده موجود است این است که بقول دانشمند امریکائی ویتنی Whitney باغ ورجمکرد با آن همه وسعت از برای فراگرفتن قومی و لوازم زندگانی وی منطقیتر است تا از کشتی کوچک نوح از برای جمعیّت انبوه.۸
گذشته از یسنا و وندیداد در چندین یشت از جمشید صحبت شدهاست. بحسب ترتیب نخست باید بآبانیشت متوجّه شویم. در فقره۲۵ آن آمدهاست که جمشید دارنده رمه خوب در بالای کوه هکر، صد اسب، هزارگاو، ده هزار گوسفند برای ناهید قربانی نموده از او تمنّا کرد که وی را در همه ممالک بزرگترین شهریار گرداند. که وی را بدیوها و مردمان و جادوان و پریها و کاویها و کرپانهای ستمکار چیر سازد و از دیوها ثروت و بهره و فراوانی و رمه و خورسندی و تشخّص را دور بدارد. ایزد ناهید وی را کامروا ساخت. در درواسپیشت نیز جمشید بترتیبی مه در آبانیشت گذشت، از برای ایزد گوش قربانی نموده درخواست میکند که وی را موفّق بدارد از آنکه او بتواند برای مخلوقات گله و رمه مهیّا سازد، گرسنگی و تشنگی و پیری و مرگ را از آنان دپر نماید که در مدّت هزار زمستان (۱۰۰۰سال) جهان را از باد گرم و سرد ایمن بدارد. ایزد گوش نیز حاجت او را برآورد. در فروردینیشت در فقره ۱۳۰ آمدهاست، ما بفروهر پاک جم پسر ویونگهان توانا و دارنده رمه درود میفرستیم، تا بضدّ فقارت که دیوها آوردهاند، استقامت توانیم نمود و بضدّ خشکی و احتیاج ایستادگی توانیم کرد. در رامیشت در فقره ۱۵ تا ۱۷ باز جمشید از کوه هکر در بالای تخت زرین برای ایزد وایو (فرشته هوا) نثار آورده همان تمنّاهائی که از ناهید داشت در این جا از فرشته هوا نموده و کامروا میگردد. در ارتیشت در فقرات ۲۸ تا ۳۱ باز بجمشید برمیخوریم که بترتیب مذکور در درواسپیشت از ایزد ارت (فرشته ثروت) طلب میکند که حاجاتش را برآورد.
زامیادیشت نسبةً مفصّلتر از جمشید صحبت میکند. بخصوصه مندرجات آن مفید و سرچشمه مطالبی است که در کتب تاریخ و شاهنامه راجع بجمشید مندرج است. در فقرات ۳۱ تا ۳۸ چنین آمدهاست « فر مدّت زمانی از آن جمشید بود. کسی که در روی هفت کشور سلطنت داشت. بدیوها و مردمان و جادوان و پریها و کاویها و کرپانها مُسلّط بود. جم از دیوها ثروت و سود برُبود. فراوانی و گله و رمه و خوشی و جاه و جلال را از آنان دور بداشت. در مدّت حکومت وی خوردنی و آشامیدنی پوسیده و فاسد نمیشد. نه سرما و گرما وجود داشت و نه پیری و مرگ و رشک آفریده دیو. این چنین بود تا بوقتی که او دروغگوئی آغاز نمود و خیال خود را بدروغ مشغول ساخت. آنگاه فر از او بصورت مرغی جداگشته بمهر رسید. بار دوم فر از او جداگشته بفریدون رسید. بار سوم فر از او جداگشته بگرشاسب رسید. پس از آنکه فر از جمشید دور شد، او افسرده و پریشان گرد جهان همیگشت بناچار بایستی بخصومت دشمن تن در دهد.»
در فقره ۴۶ زامیادیشت آمدهاست که سپیتیورَ (Spityura) جم را با اره دو پاره نمود. در فصل ۳۱ بندهش در فقره ۵ آمدهاست «سپیتور برادر جمشید است با اژیدهاک (ضحاک) جمشید را کشت.» همانطوری که شغاد برادر خود رستم را کشت. در روضةالصفاء و در یک روایت منظوم مندرج است که جم را پس از آنکه صد سال متواری بود در کنار دریای چین در میان یک درخت تُهی و کهنسال یافته با اره بدونیم کردند. شاهنامه نیز مطابق با زامیادیشت در خصوص جمشید گوید:
چنین سال سیصد همیرفت کار / ندیدند مرگ اندر آن روزگار
نیارست کس کرد بیکارئی / نَبُد دردمندی و بیمارئی
زرنج و زبدشان نبود آگهی / میان بسته دیوان بسان رهی
پس از آنکه جمشید مغرور گشته خودستائی آغاز نمود فر از او جدا شد.
شما را زمن هوش و جان و تن است / بمن نگرود هرکه اهریمن است
کرایدونکه دانید من کردم این / مرا خواند باید جهان آفرین
چو این گفته شد فر یزدان از اوی / گُسست و جهان شد پر از گفتگوی
جمشید پس از آنکه در میدان جنگ ضحاک زخم یافته خود از معرکه بکنار کشید، در مدّت صد سال متواری بود تا آنکه او را در کنار دریای چین دستگیر نموده با اره بدونیمش کردند.
چو صد سالش اندر جهان کس ندید / ز چشم همه مردمان ناپدید
صدم سال روزی بدریای چین / پدید آمد آن شاه ناپاک دین
چو ضحاک آورد ناگه بچنگ / یکایک ندادش زمانی درنگ
باره مر او را بدونیم کرد / جهان را از او پاک و بی بیم کرد
طبری و بلعمی مینویسند که جمشید پس از شکست یافتن از ضحاک، بزاولستان بگریخت دختر شاه آنجا را بزنی گرفت. از او پسری آمد، تور، از تور پسری آمد دستان، از دستان پسری آمد طوارک، از طوارک پسری آمد فرامرز. برای متمّم داستان رجوع کنید بمقاله گرشاسب. در انجام مقال متذکّر میشویم که داستان غرور و خودستائی جمشید بعدها داخل سنّت یهودیان شد و در کتاب تلمود، سلیمان بجای جمشید اوستا گردید. نگین سلیمان احتمال دارد اصلاً همان نگین جمشید باشد که ذکرش در فرگرد دوم وندیداد گذشت.۹
پاورقی
۱ رجوع کنید به گاتها ترجمه نگارنده صفحه ۹۵
۲ رجوع شود به صفحه ۹۳
۳ در شاهنامه در خصوص منزل ساختن جمشید چنین آمدهاست:
بفرمود دیوان ناپاک را / بآب اندر آمیختن خاک را
هرآنچه از گل آمد چو بشناختند / سبک خشت را کالبد ساختند
۴ بندهش در فصل ۱۹ در فقره ۱۶ مینویسد در خصوص کرشبت گفته شدهاست که او میتواند کلماتی تلفظ کند. او است که در وَرَ جم دین منتشر ساخت. در فصل ۲۴ همین کتاب در فقره ۱۱ آمدهاست کرشبت بزرگ و رئیس مرغهاست. دین مزدیسنا را به وَر آورد. او را نیز چرغ گویند. مینوخرد در فصل ۶۱ فقره ۹ گوید که چهراو (چهروا) رئیس مرغهاست. در فرهنگها نیز چرغ یکی از مرغهای شکاری درج شدهاست. اسدی گوید:
ز میغ روان چرخ چون پرّ چرغ / پر آواز رامشگران مرغ مرغ
۵ اروتدنر یکی ز سه پسران زرتشت است. بقول سُنّت رئیس طبقه برزیکران بوده است. رجوع کنید بگاتها صفحه ۸۵-۸۸
۶ رجوع کنید به Zendavesta by Westergaard Fragm. VIII, P. 334
۷ رجوع کنید برساله سوشیانس تألیف نگارنده
۸ Zoroaster, The Great Persian
۹ برای کسب اطلاعات مفصلتر راجع به جم در وید برهمنان و در تلمود یهودیان رجوع کنید بکتابهای ذیل
Der Vedische Mythus des yama von Ehni, Strassburg 1890.
Die talmudische-midraschische Adamssage in ihrer Rückbeziehung auf die persische yima und Meshiasage, von Kohut.
يشتها، بخش نخست - گزارش استاد پورداود
ن٢ص۱۸۰-۱۸۸
انجمن ايرانشناسی
آذرماه۱۳۹۳خورشیدی = آذرماه۲۶۲۶مادی