نذر و وقف یک سازه در تاریخ چگونه مسافرت و بازرگانی را در دنیای قدیم رونق میداد
آمنه ابراهیمی: تسهیل عبور و مرور و بازرگانی در راهها یکی از مهمترین انگیزههای پلسازی بر فراز درهها و رودها بوده است؛ انگیزهای که در پیوند با اندیشههای خیرخواهانه و نیکوکارانه مردم ایران، یک کلیت معنادار را در برمیسازد و پازل تاریخی روحیات جوانمردانه و یاریگرانه مردم را در گذر تاریخ ایران کامل میکند. منابع ادبی در میان متنهایی که میتوان این نوع تاریخ مردم را در لابهلای برگهایش جست، جایگاهی مهم دارد. داستانها و افسانههای مردمی در این میانه میتواند در درک اینگونه از تاریخ سودمند آید. نمونههایی از نیتهای خیرخواهانه پلسازان را اینجا با تکیه بر داستانها و افسانههایی میآوریم که بنمایهای از واقعیت تاریخی را در خود دارند.
داستانی که میرنوروز از نذر شاپور یکم نقل میکند
شاعرانی بسیار در تاریخ ایران زیستهاند که گاه چندان مطرح نبودهاند. اما بنا به نظرگاهشان و بازتاب روح زمانه، افکار و داستانها و افسانههای روزگار، آثاری درخور توجه ارایه کردهاند که از منظر تاریخ اجتماعی و فرهنگی برایمان اهمیتی بسیار دارند. میرنوروز، شاعر لرستانی دوران شاه تهماسب دوم، یکی از آنها است که داستانی از نذر ساخت پلدختر در نزدیکی شوشتر توسط شاپور یکم ساسانی سروده است. در این داستان که غرور شاهانه شاپور یکم نقد میشود، میخوانیم که وی در جامه سفارت به روم میرود، دستگیر میشود و سپس به یاری دختر قیصر روم نجات مییابد. زمانیکه او در بند است نذر میکند در صورت آزادی چهل مناره و چهار صد پل بنا کند. شاعر با جانبخشی ویژه به پلدختر، از زبان پل میسراید «اول این عالی بنا را کرد بنیاد/ تا باو جم سرکشید و گشتم آباد ... از سکندر صولتان، دارا نژادان/ جمع گشتی زیر سقفم
بامدادان ... ناز یمن آن دو شاه آسمانجاه/ کار من شد ساخته یکسال و شش ماه ... چند سالی معبر خلق جهان بیم/ شاهراه صیدگاه خسروان بیم... بعد از آن در دولت نوشیروانی/ پیریم را داد و از نوجوانی... در زمان هرمز و بهرام چوبین/ باژ من بودی خراج چین و ماچین ... بودهام در عهد خسرو نیز معمور/ تا شد از آتشپرستی آتشش کور ... سعد وقاص آمد و بر من گذر کرد/ خوان و آتشخوانه را زیر و زبر کرد ... شد لوای دولت اسلام مرفوع/ رایت بخت کیانی گشت مقطوع». شاعر پس از این موارد با اشاره به این پل که در گذر زمان فرسوده میشود و در انبوه رخدادهای تاریخی و هجومهای سخت، آسیب میبیند، به این مسأله نیز اشاره میکند که در دنیا چیزی پا برجای نمیماند. او سپس اخلاق غرورآمیز شاپور را بر تخت سلطنت نقد کرده، مخاطب را به بیوفایی دنیا و بیفایدهبودن مادیگرایی متوجه میسازد. میرنوروز در ابیات پایانی، خود را خطاب قرار میدهد که اگر از غرور دست برداری میتوانی به کربلا مشرف شوی. او بدینسان با فانی دانستن دنیا، بهگونهای، تنها برجای ماندن نام نیک را از سر نیت خالصانه و اخلاق انسانی مهم میداند.
تصویر عطار از نیت خالصانه یک واقف زرتشتی
عطار در جایی داستانی از زمان غزنویان را روایت میکند که نیت خالصانه و کوشش پیگیرانه فردی زرتشتی را بیانگر است؛ فردی که دارایی خود را بر ساختن پلی وقف کرده است. به روایت عطار، آن فرد در برابر پیشنهاد سلطان محمود غزنوی که میخواهد وقف پل را به شیوهای به خود انتقال دهد و به اندازه هزینه پل حاضر است زر بدهد تا آن را بخرد، میگوید «زبان بگشاد آن گبر آشکاره/ که گر شخصم کند شه پارهپاره... نه بفروشم، نه زر بستانم این را/ که این بنیاد کردم بهر دین را ... شهش محبوس کرد و در عذابش/ نه نانی داد در زندان نه آبش... به آخر چون عذاب از حد برون شد/ دل آن گبر خاک افتاد و خون شد ... به شه پیغام داد و گفت برخیز/ درآور پای این ساعت به شبدیز ... یکی استاد با خود بر گرامی/ که این پل را کند قیمت تمامی». شاه از این پیشنهاد خوشحال و به سوی پل روانه میشود. مردمی بسیار گرد میآیند و گبر را بر سر پل میآورند. گبر خود را به آب رود پرت میکند و البته پیش از آن میگوید که شاها اکنون تو قیمت این پل را خواهی دید. گبر بدین ترتیب جان میبازد و عطار در ادامه میسراید «در آب افکند خویش آتشپرستی/ که تا در دین وی ناید شکستی ... ولی تو در مسلمانی چنانی/ که بربودهست آبت جاودانی ... چو گبری بیش دارد از تو این سوز/ مسلمانی پس از گبری بیاموز». پیام اصلی این روایت را گرچه میتوان گونهای تردید در دین محمود غزنوی و فاصله اسلام واقعی و عمل او دانست اما باتوجهبه اینکه یک فرد زرتشتی بهعنوان دینداری راسخ، در جایگاه واقف معرفی میشود میتوان اینگونه دریافت که زرتشتیان آن زمان با آنکه در اقلیت بودهاند در نیتهای خیرخواهانه و انجام کار نیک، همچون وقف پل، نقش داشتهاند».
تیتی خانم عمه شاه عباس پل وقف میکند
از آنجا که سهولت رفتوآمدها در گذشته به وجود کاروانسرا و نیز پلهای ارتباطی وابسته بوده است، شاهد آنیم که در دوره صفوی، تیتی خانم عمه شاهعباس به پیروی از نهضت کاروانسراسازی که برادرزادهاش در سراسر ایران پیگرفته بود، هم یک کاروانسرا و هم پلی را به نام خود ساخته و وقف کرده است. او که مقبرهاش در روستای شکاکم لاهیجان جای دارد، با وقفیات خود، زمینه آسایش رفتوآمد مردم را در مناطق صعبالعبور و گذر از رودخانه فراهم آورده است. رضا افهمی در مقالهای با عنوان «پل- سکونتگاه» به نکتهای قابل توجه درباره این پل اشاره میکند «نشان از تکامل بسیار مهمی در نگاه به پل بهعنوان مکان سکونت دارد. در هر دو اتاق احداث شده برای این پل نهتنها به ویژگیهای سرپناه توجه شده است، بلکه اتاقهای احداث شده دارای ایوانهایی در بخش ورودی جداره شرقی و غربی بودهاند تا امکان استفاده از دید و منظره محل اطراق نیز برای افراد فراهم باشد. این امر به احتمال زیاد از دوره تیموری تا دوره صفوی نقطه تکاملی خود را پیموده است». جالب توجه است که نام تیتی خانم در داستانهای عامیانه مردم نوار ساحلی شمال ایران جایگاهی ویژه دارد و نمونه زنی است که با ظلم میستیزد و پیروز میشود.
پلسازی در کنار کاروانسراسازی در روزگار گذشته میتوانسته شبکه راههای ارتباطی ایران را تقویت کند و افزونبر آسانسازی مسافرتهای عادی، بر رونق اقتصاد و تجارت بیفزاید. بهرهگیری از اینگونه امکانات توسط مردم، راه و رسمی ویژه نیاز داشته است. این شیوه در گذر تاریخ و در کنار گزند رخدادها میتوانست میزان مصارف و بهرهمندی مردم را تعیین کند زیرا هر سازهای که با نیت وقف ساخته میشود به نیت پاک بهرهگیرندگان از آن نیز برای بقای خود نیازمند است. در غیر این صورت با بیمهری و بیاعتنایی زودتر از همیشه به حال خود رها و آرامآرام نابود میشود؛ آنچنان که میرنوروز تا اندازهای دردمندانه از سرنوشت پلدختر در تاریخ میگوید و این سازه را در گذر زمان همچون انسان محکوم به فنا میپندارد.
این یادداشت از خانم آمنه ابراهیمی از اینجا ( صفحۀ مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی) گرفته شده است.
https://twitter.com/iranologyscty/status/643353023951990784?s=20
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر