فرهنگ ایران باستان
نگارش: پورداود
بخش نخست
انتشارات دانشگاه تهران
گنجینه آثار استاد پورداود
زیر نظر دکتر بهرام فره وشی
شماره ۳
چاپ سوم
تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی
شماره ۱۵۴۲ / شماره مسلسل ۲۰۲۶
۳۷۰ صفحه بزبان فارسی، قطع وزیری با جلد شومیزی
چاپ های دیگر:
چاپ اول ۲۵۰۶ شاهنشاهی=۲۵۵۹ مادی=۱۳۲۶ خورشیدی
چاپ دوم ۲۵۳۵ شاهنشاهی
چاپ و صحافی این کتاب در آذرماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی در چاپخانهٔ مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران به پایان رسید.
شناسنامه ى كتاب برابر نسخه ى اصلى آمده است، تا براى بدست آوردنش از كتابخانه ها سودمند افتد.
فهرست مندرجات
حروف لاتینی که درمقابل برخی از حروف فارسی و عربی برگزیده شدهاست/ یک
کتابهایی که از آنها در این نامه استفاده شدهاست/ دو-هجده
دیباچه/ نوزده-بیست و شش
میهن/۱-۱۶
(واژهٔ میهن در اوستا۳-۹؛ میهن جزء نامهای شهرها۹-۱۲؛ لغت میهن در ادبیات فارسی۱۲-۱۴)
دساتیر/۱۷-۵۱
(لغتهای ساختگی دساتیر در آثار متأخرین۲۱-۲۵؛ دساتیر چیست و از کجا پیدا شده۲۵-۲۹؛ مندرجات دساتیر و پیغمبران دساتیر۳۱-۳۶؛ نمونهای از جملات دساتیر۳۷-۳۸؛ نمونهای از دستور آسمانی دساتیر۴۱-۴۳؛ چگونه لغتهای دساتیر ساخته شده۴۶-۴۷؛ چند لغت از دساتیر۴۷-۴۸)
نامهای دوازده ماه/۵۲-۸۴
(فروردین۵۳-۵۵؛ اردیبهشت۵۵-۵۷؛ خرداد۵۷-۵۸؛ تیر۵۸-۵۹؛ امرداد۵۹-۶۰؛ شهریور۶۰-۶۲؛ مهر۶۲-۶۵؛ آبان۶۵-۶۹؛ آذر۶۹-۷۰؛ دی۷۰-۷۲؛ بهمن۷۲-۷۸؛ اسفند۷۸-۸۴)
واژهٔ فرهنگستان/۸۵-۹۰
(وجه اشتقاق فرهنگ۸۵-۸۷؛ پیوستن کلمهٔ ستان باسم معنی و ذات۸۷-۹۰)
رادی/۹۰-۱۰۲
(رادی در اوستا۹۲-۹۶؛ رادی در نوشتهای پهلوی۹۷-۹۹؛ دهش و رادی در جشنهای دینی۹۹-۱۰۱)
دبیری = خط/۱۰۲-۱۷۷
(مناسبات ایران زمین با بابل و آشور۱۰۲-۱۰۶؛ وجه اشتقاق واژهٔ دبیری۱۰۹-۱۱۳؛ خط در داستان ایران۱۱۴-۱۱۶؛ سومر و اکد۱۱۶-۱۲۸؛ خط میخی هخامنشی۱۲۸-۱۳۲؛ الفبای فینیقی۱۳۲-۱۴۳؛ الفبای یونانی۱۴۳-۱۵۰؛ الفبای آرامی۱۵۰-۱۶۱؛ سریانی۱۶۱-۱۷۷)
خرفستر (جانوران موذی)/۱۷۸-۲۰۱
جانوران در دین برهمنی۱۷۹-۱۸۰؛ جانوران در دینهای دیگر۱۸۰-۱۸۰؛ دستور دینی دربارهٔ خرفستران در اوستا۱۸۱-۱۸۹؛ خرفستران در نوشتهای دینی پهلوی۱۹۰-۱۹۴؛ خرفستر کشتن ایرانیان بنا باخبار نویسندگان یونانی و رمی۱۹۴-۱۹۵؛ نامهای خرفسترانی که در اوستا بجا مانده است۱۹۷-۲۰۱)
سگ/۲۰۲-۲۱۹
(سگ در تاریخ۲۰۵-۲۰۷؛ وجه اشتقاق کلمهٔ سگ۲۰۷-۲۰۹؛ سگ در اوستا۲۱۰-۲۱۷؛ سگ در نوشتهای پهلوی۲۱۷-۲۱۹)
اسب/۲۲۰-۲۹۵
(اسپست۲۲۳-۲۲۴؛ نامهائی که با واژهٔ اسب ترکیب یافته۲۲۷-۲۲۹؛ کششو (Kassites)۲۳۳-۲۳۴؛ اسب نزد مصریها و اقوام دیگر قدیم۲۳۵-۲۳۹؛ گردونه و سکها (Scythes)۲۳۹-۲۴۲؛ اسب و گردونه در اوستا۲۴۳-۲۵۶؛ اسب در نوشتهای پهلوی و پازند و پارسی۲۵۶-۲۶۶؛ اسب در کارنامهٔ ایران باستان۲۶۶-۲۷۹؛ نسا: پرورشگاه اسبها۲۸۰-۲۹۵)
شاهین = آله/۲۹۶-۳۱۴
(وجه اشتقاق۲۹۶-۲۹۹؛ عقاب در تاریخ ایران۲۹۹-۳۰۲؛ شاهین یا عقاب در اوستا۳۰۲-۳۰۸؛ سیمرغ۳۰۸-۳۱۳؛ همای۳۱۳-۳۱۴)
خروس/۳۱۵-۳۲۸
(اشتقاق۳۱۵-۳۱۷؛ خروس در اوستا و نوشتهای پهلوی۳۱۷-۳۲۲؛ خروس در حدیث و داستان و تاریخ۳۲۳-۳۲۸)
ملحقات/۳۲۹-۳۳۷
(دساتیر، آذر کیوان و پیروان وی۳۲۹-۳۳۴؛ اسپست۳۳۵-۳۳۶؛ برنج۳۳۵-۳۳۶؛ (Pylae caspiae)دروازه یا تنگهٔ کسپسین ( ۳۳۶-۳۳۷)
فهرست نامهای برخی از خاندان و کسان و پروردگاران و نامهها و جاها/۳۳۸-۳۵۷
واژههای اوستایی و فرس هخامنشی که در این نامه بکار رفته است/۳۳۸-۳۶۴
چند واژهٔ پهلوی که در این نامه بکار رفته است/۳۶۴-۳۶۵
برخی از واژههای فارسی که ریشه و بن آنها دراین نامه یاد شده است/۳۶۵-۳۷۰
غلطنامه/۳۷۱-۳۸۰
***
دیباچه
بنام دادار بخشاینده و مهربان
در این نامه کوششی شده که برخی از آثار فرهنگ یا تمدن ایران باستان نموده شود. دورهٔ این فرهنگ از آغاز تاریخ ایران تا پایان پادشاهی خاندان ساسانیان است. در این زمینهٔ پهناور که بیش از هزار و پانصد سال گردش زمانه بر آن گذشت و بیش از هزار و سیصد سال از آن روزگاران دور ماندیم، بیاد آوردن گذشته ها آسان نیست. پس از دست یافتن تازیان بایران و پیش آمدن گزندهای سهمناک دیگر چون یورش مغول و تاخت و تاز تتار، هیچ چیز در این کشور آنچنان که بود بجای نماند. آنچه داشتیم از این آسیبهای اهریمنی رنگ و روی دیگر بخود گرفته پراکنده و پریشان گردید یا اینکه یکسره نابود شد. از میان این فرو ریختگیها گذشتن و راهی بسوی آثار پیشینیان جستن و آنها را بدرستی بازشناختن و از فرهنگ و زندگی نیاکان نام و نشانی یافتن، راهی است بس ناهموار و کاری است بس دشوار. اما از این سختیها نباید هراسید و دست از دامن کوشش کشید. این کار هرچند پر رنج و فرا آوردهٔ آن ناچیز باشد، باز بآن میارزد که در این روزگار تیره و تار روزنهای از ایران باستان بروی فرزندان این مرز و بوم بگشاییم و راه و رسم نیاکان نامدار را بنمایانیم تا پی گم شدهٔ خود روند و میراث مقدس پدران خویش جویند. راست است که پس از پیمودن راه پر پیچ و خم و در نوردیدن ویرانها و گذشتن از بیغولها و مغاکها که ایران کنونی را از ایران باستان جدا میسازند و رسیدن بسرزمین مقصود، شاید ره آورد باندازهای نباشد که پاداش رنج فراوان گردد و ارمغانی که نمودار یکی از آثار تمدن ما باشد، ناچیز بنماید ولی باید با آنچه بدست آوریم خوشدل باشیم و گرامی داریم و بدانیم سفال پارهای از زمان سرافرازی گرانبهاتر از اندوختهٔ زر و سیم روزگار خواری و سرافکندگی است. امید است راهروان دیگر بنوبهٔ خود بیشتر کامیاب شوند و رهآورد آنان شایستهتر باشد. شک نیست که فرشتهٔ نگهبان خاک ایران، سپندارمذ، در کمال امانت یادگارهایی از نیاکان ما در تک خاک این دیار نگاهداشته و رفته رفته بدست جویندگان خواهد سپرد و بسرمایهٔ ملی ما خواهد افزود. هر آن روزیکه این گنجهای نهفته از زیر خاک بدر آیند، اسناد بیشتری از آثار تمدن دیرین این سرزمین در دست خواهیم داشت. اسنادیکه امروزه دربارهٔ فرهنگ باستان در دست داریم عبارت است از اوستا، نامهٔ مینوی این کشور و سنگ نپشتهای شاهنشاهان هخامنشی و کتیبههای پادشاهان بابل و آشور و کتیبههای شاهان ساسانی و سکهها و مهرهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و شهریاران دیگر ایران زمین بزرگ و توراة و نامههای سریانی و نوشتهای پهلوی و کتابهای نویسندگان یونان و روم و بیزانس و آثار کتبی نویسندگان ارمنی و چینی و ایرانی و عرب و آثار و لوازم زندگی که تا بامروز از زیر خاک پیدا شده و بناهای فروریخته که از روزگاران هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بجای مانده و بسیاری از آداب و رسوم که در سراسر ایران هنوز پابرجاست و بخوبی یادآور تمدن پارینه است و جز اینها. چنانکه دیده میشود باز باندازهای سند در دست داریم که تا باندازهای نمودار تمدن این مرز و بوم و گواه زندگی مردمان پیشین آن باشد. از هر یک از این مآخذ گوناگون میتوان مطلبی بیرون کشید و راهی بسوی کاخ تمدن جست اما جوینده باید پایهٔ اعتبار این اسناد را بشناسد و همهٔ آنها را از گواهان راستگو نشمارد و بداند در مآخذ بیگانه تا بچه اندازه کینه و دشمنی راه داشته است. تمدن یا فرهنگ ملتی عبارت است از دین و آیین و رسم و جشن و ساختمان و پوشاک و خوراک و کشاورزی و پرورش چهارپایان و بازرگانی و سپاه و اسلحه و دستگاه دولتی و قانون مدنی و خط و صنعت و صدها لوازم زندگی یعنی آنچه که امروزه از لوازم زندگی قومی بشمار است در پارینه هم کم و بیش بود بهر یک از اینها که بپردازیم، بیکی از آثار تمدن آن قوم پی میبریم. دربارهٔ فرهنگ ایران باستان در برخی از این مسائل مأخذ ما رسا نیست و یا گنگ و پیچیده است و در برخی دیگر گویاتر و روشن تر است. در سخن از این مسائل یعنی مسائلی که کم و بیش بآنها دسترسی بوده، همان روشی که نگارنده در گزارش (تفسیر) اوستا برگزیده، دنبال گردید: در هر جا که مناسب مینمود بتاریخ و دین و لغت ایران باستان هم پرداخت. در این نامه مقالهایست دربارهٔ کتاب (دساتیر) راست است که این کتاب پیوستگی با فرهنگ باستان ندارد، چون در بسیاری از موارد از لغت و آیین سخن داشتیم، ناگزیر میباید دساتیر را بشناسیم تا زبان و آیین آن که هر دو ساخته گروهی مالیخولیائی سرزمین هند است در زمان اکبرشاه، شناخته شود و آن را که از رسواییهای این سه قرن اخیر است در ردیف اسناد سه هزارسالهٔ ایران بشمار نیاوریم.
یادداشتهای نگارنده دربارهٔ فرهنگ ایران باستان که بصورت چند مقاله در آمده در این جلد انتشار مییابد، منحصر باین مختصر نیست. امیدوارم بیاری خداوند جلد دوم و سوم این نامه بدسترس دوستاران ایران باستان گذاشته شود و تا باندازهای بپایهٔ فرهنگ دیار دیرین خود پی بریم و دریابیم که این فرهنگ، ارزش فرهنگ جهانی دارد، چه ایرانیان در رساندن تمدن مخصوص خود و تمدن اقوام کهنسال دیگر، بجهانیان، میانجی برازنده و خوبی بودند.
در هنگام کشورگشایی مادها، از پایان سدهٔ هشتم پیش از میلاد و از پی آنان با سر کار آمدن هخامنشیان، ایرانیان بسرزمینهای باستانی مانند ایلام و آشور و بابل و آسیای صغیر و سوریه و مصر و بخشی از هند دست یافتند و تمدن ایرانی دوش بدوش تمدن اقوام دیگر قدیم از کرانهٔ سیحون و مرز چین تا حبشه و نوبه و از کرانهٔ سند تا دریای اژه Egée بگردش درآمد و تا هفت سده پس از میلاد هم راه خود پیمود و در همه جا آثاری بجای گذاشت و هنوز میتوان برخی از آنها را نشان داد. بویژه نفوذ مزدیسنا در دینهای بزرگ و خرد کنونی یکی از آثار مهم آن دوران است. غرض از نگارش این نامه نمودن آثار همین فرهنگ است با سند و مأخذ نه گزافگویی و آمیختن حس و غرور ملّی بوقایع علمی و تاریخی. آری دیار خاموش کنونی روزی مشعلدار تمدن شرق و غرب جهان بود و در انتشار آن سهمی بسزا داشت و یکی از عوامل مهم تمدن گیتی بشمار است. با صدها گزندی که باین مرز و بوم رسید، نمیتوان دریافت که چگونه روزی ایران آبادان و از فروغ ایزدی برخوردار بود و میتوانست روشنی و فروغ هم بدیگران رساند هرچند تندبادهای حوادث روزگار چراغی را که ایرانیان دلیر و پارسا در این میهن بر افروختند، خاموش ساخت، اما هنوز در آثار پراکنده و پریشان آنان در کاخ تاریخ جهان روشن است آنچنان که میتوان روزگار درخشان گذشته را دید و راه تاریک روزگار آینده را با آن روشن روشن ساخت.
اگر نگارندهٔ کم مایه بتواند در این زمینه راهی بسوی فر و فروغ ایران باستان بگشاید و خدمتی بمیهن فرسودهٔ خویش کند، خود را از ایرانیانی خواهد پنداشت که باندازهٔ نیرو و توانایی خود تکلیفی بجای آورده باشد شاید برخی از خوانندگان این نامه بپرسند: چرا پیش از انجام کار تفسیر اوستا بتألیف دیگری پرداختی؟
تو کاری که داری نیاورده سر/ چرا دست یازی بکار دگر
گذشته از اینکه اوستا هم یکی از گرانبهاترین و کهنترین آثار فرهنگ ایران باستان است، تاریخچهٔ کاری که با شوق سرشار بآن دست بردم و با افسوس و دریغ فراوان دستم از آن کوتاه مانده این است:
پس از سالها مطالعه در زمینهٔ مزدیسنا، در مهرماه ۱۳۰۴ خورشیدی بهند رفته در بمبئی مرکز پارسیان، هوای ناسازگار آنجا را بردباری کرده بتفسیر اوستا پرداختم و در همانجا با کار و کوشش شبانهروزی گاتها و نخستین جلد یشتها را انتشار دادم. در خردادماه ۱۳۰۷ پس از برگشت بآلمان بتفسیر بخشهای دیگر اوستا دست بردم و در سه جلد که عبارت باشد از دومین جلد یشتها و خرده اوستا و نخستین جلد یسنا بانجام رسانیدم و مانند دو جلد نامبردهٔ پیش در بمبئی انتشار یافت جلد دوم یسنا را در هشتم اردیبهشت ۱۳۱۴ خورشیدی (=۲۹ آوریل ۱۹۳۵ میلادی) از برلین برای چاپ به بمبئی فرستادم و تاکنون دوازده سال از آن تاریخ میگذرد هنوز آن کتاب که شامل تفسیر بیست و چهار فصل یسنا و بیست و چهار فصل ویسپرد میباشد در گوشهای از بمبئی ماندهاست پس از تفسیر چهار بخش از اوستا و سر آمدن چندین سال و بهتر شناختن نامهٔ آسمانی، دریافتم گاتها که دشوارترین بخش اوستاست آنچنانکه باید بفارسی درنیامده و حق این کهنترین آثار کتبی ایران و سراسر جهان ادا نشده بود از اینرو بتفسیر دومی آن پرداختم و با کوشش و رنج بسیار کار آن را بپایان رسانده در ۱۳ مهرماه ۱۳۱۶ خورشیدی (= ۴ نوامبر ۱۹۳۷ میلادی) به بمبئی فرستادم. نیمی از کار تفسیر وندیداد که آنهم بخشی است از اوستا در برلین ساخته شده و امید داشتم که در همانجا بانجام رسانم و آنچه در نه جلد تفسیر اوستا ناگفته مانده در جلد دهم گفته آید تا آنچنانکه باید بآیین مزدیسنا برخوریم اما دولت ایران آن وقت اجازه نمیداد که پولی از ایران بخارجه فرستاده شود. بناچار پس از سالهای بلند از اروپا رخت بربسته در روز ششم اردیبهشت ۱۳۱۷ وارد شدم. چنانکه دیده میشود عمری در سر تفسیر اوستا سرآمد و پس از گذشتن هزار و سیصد سال نخستین بار نامهٔ آسمانی این کشور بفارسی کنونی گردانیده شدهاست. شاید هم دیگر کسی باین زودیها پیدا نشود که از همه چیز بگذرد و عمر گرانمایه خود را در معنویات سرآورد. مجلدات این تفسیر که دارای مقالات بسیار و یادداشتهای بیشمار است رویهمرفته بیش از سه هزار صفحهٔ بزرگ است اما پایان کار: جلد دوم یسنا، چنانکه یاد کردم در بمبئی است و هنوز بچاپخانه هم نرفته است و جلد وندیداد همچنان نیمه کاره مانده است اگر هم باتمام میرسید ناگزیر بایستی بهند بفرستم و همانجا بماند و رفیق گوشهٔ عزلت جلد دوم یسنا شود زیرا در ایران وسایل طبع کتابی که در بسیاری از موارد باید واژههای اوستایی و پهلوی بخط اوستایی و پهلوی نوشته شود ممکن نیست. دومین تفسیر گاتها را پس از ماندن سالها در بمبئی شروع بچاپ کردند تا اینکه جنگ بزرگ دومی از پی رسید و در هنگام شش سال نبرد سهمگین نمونهها راه دور پیموده از برای تصحیح بنظر نگارنده میرسید و برمیگشت و بسا هم در راه گم میشد. پس از سالها انتظار که کار آن ساخته و پرداخته شد و بایستی از زندان چاپخانه آزاد شده بگردش افتد، آسیب دیگری فرا رسید، آن چاپخانه در ۲۸ تیرماه ۱۳۲۴ (= ۱۹ ژوئیه ۱۹۴۵) آتش گرفت و آن تفسیر هم بدم آتش سوزان رفت. این تفسیر دومی گاتها که در دو جلد است، رویهمرفته بیش از هفتصد صفحه بزرگ است. نخستین بخش آن دارای متن اوستایی و ترجمهٔ فارسی و چند مقاله و توضیحات است. بخش دوم آن دارای دو هزار و یکصد و پنجاه و هشت (۲۱۵۸) یادداشت است و خود جداگانه یک فرهنگ (قاموس) اوستایی است. در این دو سال گذشته چندین بار دوستان از بمبئی بنگارنده نوشتهاند که شاید بتوانند چند جلدی از تفسیر دومی گاتها را از میان چندین هزار جلد سوخته نجات دهند اما تاکنون اثری از این رستگاری ندیدم. نگفته خود پیداست که تا چه اندازه تلخ و ناگوار است اینچنین حاصل کوشش عمری را از دست دادن. با زیانی که در این گزند اهریمنی بردم و با آزردگی و افسردگی که دچار آن شدم، و با کوتاه آمدن دوستان بمبئی در انتشار مجلدات دیگر این تفسیر، باز نخواستم در ادای تکلیف خود نسبت بهم میهنانم کوتاه آیم و خدمت ناچیز خود را در انتشار این نامه دریغ دارم. این نامه که بهمت دوست پاک سرشتم آقای ارباب شاهجهان گودرز و برادران از اعضاء انجمن زرتشتیان تهران بطبع رسیده مایهٔ درود و سپاسگزاری نگارنده است. از خداوند خواستارم که این راد مردان را پاداش نیک دهاد و از زندگی خوش و سرافراز برخوردار کناد. همچنین از انجمن زرتشتیان تهران و رئیس ارجمند آن دوست گرامیم آقای ارباب رستم گیو نمایندهٔ مجلس سپاسگزارم. کار تصحیح این نامه با آقای محمد دبیرسیاقی و آقای محمدکیوان پورمُکری بوده که هریک بنوبهٔ خود رنجی بردند و وقتی صرف کردند. از این دو شاگرد فاضلم سپاسگزارم و امیدوارم هماره در اینگونه خدمات کامیاب گردند. موضوع برخی از مقالههای این نامه در سالهای پیش در چند مجله انتشار یافت اما هیچیک از آنها بآن صورت باقی نمانده و مطالبی بآنها با ذکر مأخذ افزوده گردیدهاست. امید است این نامه مقبول افتد و نگارنده را بانتشار جلد دوم و سوم آن دلگرم سازد و تا باندازهای آسیبی که در هند بمجلدات تفسیر اوستا رسیده جبران شود.
مر امید راهست دامن فراخ / درختی است بررفته با برگ و شاخ
هر آنگه که شد خشک شاخی بر اوی / بروید یکی نیز با رنگ و بوی
(اسدی طوسی)
پورداود
تهران امردادماه ۲۵۵۹ مادی = ۱۳۲۶ خورشیدی*
* از تاریخ مادی که سال گشایش نینوا، پایتخت آشور بدست سومین پادشاه ماد هووخشتر (Huvakhshatra(Cyaxares در بخش دوم این نامه سخن خواهیم داشت.
انجمن ایرانشناسی.
بهمنماه۲۶۲۶مادی = بهمنماه۱۳۹۳خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر