۱۳۹۳ مهر ۱۴, دوشنبه

مهر در اوستا


مهر در اوستا
هرچند كه در گاتها اسمى از مهر بمعنى فرشته فروغ و روشنائى برده نشده است، چنانكه از هوم و فروهر هم در اين قسمت اوستا اثرى نيست. ولى ساير جزوات كتاب مقدس پر است از عظمت او. يشت دهم كه پس از فروردين يشت بلندترين يشت است منسوب باو است. مهريشت مانند همه يشتهاى بلند، بسيار قديم و بى اندازه دلكش است. مهريشت منظوم و به ۳۵ باب تقسيم گرديده كه مجموعاً ۱۴۶ قطعه است. هر يک از قطعات بطور غير مساوى داراى ادبيات مى باشد. اين منظوم طورى نيست كه بتوان اوزان آنها را مثل پنج گاتها معين نمود و يا يک قاعده كليّه از براى عدد سيلابها و يا آهنگها قرار داد، مگر آنكه خواسته باشيم قطعات آنرا تجزيه نموده هر يک را منفرداً شرح دهيم.١ مهريشت بخوبى يادآور عهد آريايى است و نيز واضحاً در آن اصطلاح زرتشتى ديده ميشود. در سنّت است كه پيش از حضرت زرتشت پيغمبرانى آمدند و رفتند. وخشور ايرانى آئين كهن را تجديد نمود و به تكميل رسانيد. اين سنت را نيز حقيقى است زرتشت دين پيشين آريائى را، همان دينى كه امروز اصول آن در ويد برهمنان مندرج است تجديد نمود و مردم را به پرستش خداى يگانه هدايت كرد. گروه پروردگاران قديم را آفريده اهورامزدا خواند، همه را گماشتگان پروردگار بزرگ ناميد كه از طرف مصدر جلال، مانند كارگزاران در تمشيت امور دنيوى بندگان پردازند. باين كارگزاران ايزدى در مزديسنا مانند ساير اديان ايزدان (فرشتگان) نام داده‌اند. مهر يكى از آن فرشتگان است. هرچند كه در جزو دسته هفتگانه مهين فرشتگان امشاسپندان نيست ولى سراسر اوستا سرودگوى عُلوّ مقام او است. مستشرق دانشمند هلاندى تيل Tiele كليّه مطالب مهريشت را تجزيه نموده آثار آريائى و تجدّد زرتشتى آن را بطورى كه در ذيل ملاحظه ميكنيد نشان ميدهد.٢ از مهريشت دو مطلب عمده ميتوان استخراج نمود و آن را بنيان و پايه قرار داد، اول راستى و دوم دليرى. اين يشت را نيز ميتوان سرچشمه راستگوئى و پهلوانى ايرانيان دانست كه در دنياى قديم مخصوصاً باين دو صفت شهرت داشتند و يونانيان، دشمنان ديرين هم آن را انكار نكرده‌اند. مهر، ايزد هماره بيدار و غرق اسلحه براى يارى كردن راستگويان و برانداختن دروغگويان و پيمان‌شكنان در تكاپو است. در آغاز يشت دهم در فقره دوم در همان جائى كه در واقع مهريشت از آنجا شروع ميشود، اهورامزدا بسپنتمان زرتشت گويد: من مهر را مانند خود شايسته ستايش و سزاوار نيايش آفريدم. اى سپنتمان كسى كه بمهر دروغ گويد و پيمان شكند و شرط وفا نداند، ويران كنندهٔ كشور و كشنده راستى است. اى سپنتمان تو نبايد عهدى كه بستى بشكنى، خواه با يک مزديسنا، خواه با يک ديويسنا. چه معاهده با هركه بسته شد، درست و قابل احترام است.٣ چنانكه اشاره كرديم مهر در آغاز يشت از آفريدگان اهورامزدا محسوب است و از براى محافظت عهد و ميثاق مردم گماشته شده است. از اين رو فرشته فروغ و روشنائى است تا هيچ چيز از او پوشيده نماند و در سراسر جهان آنچه از راست و دروغ ميگذرد و عهدى كه بسته و شكسته ميشود، كليه نزد او پيدا و آشكار باشد. براى آنكه خوب از عُهدهٔ خدمت پاسبانى و نگهبانى برآيد، اهورامزدا باو هزار گوش و ده هزار چشم داده. در تفسير پهلوى اين يشت چنين آمده است كه اين گوشها و چشمها خود جداگانه فرشتگانى هستند كه از طرف مهر گماشته شده تا همه اعمال مردمان را از آنچه ديده و شنيده‌اند باو خبر دهند. در تاريخ ايران ميخوانيم از آنكه قسمتى از لشكريان شاهنشاهان قديم بچشم و گوش مملكت ناميده ميشده‌اند. بى شک مهريشت مأخذ آن است و بعلاوه ده هزار ديدبان بخدمت او گماشته دائماً در اطراف زمين در گردش‌اند و وقايع را بمهر خبر ميدهند. مقام مهر در بالاى كوه هرا Hara ميباشد. در آنجائى كه نه روز است و نه شب و نه تاريكى و نه باد سرد و گرم و نه ناخوشى و نه كثافت. از آنجا بممالک آريائى نگران است. اين آرامگاه خود به پهناى كره زمين است، يعنى كه مهر در همه جا حاضر است. كسى كه از حق خويش محروم گشته بنزد مهر شكايت برد. هرچند كه آواز او ضعيف باشد، امّا ناله گله‌آميز، سراسر جهان را فرا گيرد و بعالم بالا رسد. مهر از آن آگاه گشته بيارى شتابد و نيز از براى مهر برج بزرگى معين است كه هميشه در آنجا مانند پاسبان بپا ايستاده آماده خدمت است. مهر مانند سروش هميشه بيدار و دشمن ديو خواب است. بازوان او باندازه‌اى توانا و رساست كه تمام دنيا را تواند فرا گرفت و دروغگو را در هركجا كه باشد، خواه در مشرق، خواه در مغرب، خواه در مركز زمين بچنگ تواند آورد. دليرى و بينائى و فريفته نشدنى از صفات مختصه بمهر است. كليه خصايصى كه لازمه وظيفه او است باو داده شده است. هم چنين اسباب كار پاسبانى او از هر جهت فراهم است. مهر مانند ناموران شاهنامه، خود بر سر، زره زرين در بر، سپر سيمين بدوش افكنده، گرز گران بدست گرفته، بگردونه زرين كه بيک طرز مينوى ساخته شده و داراى چرخهاى درخشان بلند است نشسته است. چهار اسب سفيد او را چُست و چالاک گرد گيتى ميگرداند، در گردونه مهر يک هزار تير ناوک زرين، يک هزار نيزه، يک هزار تبرزين پولادين، يک هزار تيغ، يک هزار گرز آهنين و فلاخن موجود است. فرشته پيروزى بهرام و فرشته فرمانبردارى سروش و فرشته دادگرى رشن و فرشته درستى ارشتاد و فرشته نيک‌بختى و فراوانى پارند و فرشته توانگرى و ثروت اشى(ارت) از پيش و پس و راست و چپ مهر ميتازند.۴ بخصوصه ايزد رام از ياران اوست. چون دين زرتشتى عملى است، مهر نيز در همين دنيا بدروغگويان و پيمان‌شكنان سزا ميدهد، آنانرا پريشان و سرگردان ميسازد، خان و مان شان را بباد ميدهد و در ميدانهاى جنگ ضربت تيغ و تير و نيزه آنانرا كارگر نميسازد، خوار و زبون، آنانرا بخاک سياه ميافكند. همچنين دينداران راستكردار را بنعمت و خوشى و سرافرازى و آبادى و شهريارى و برترى مى‌نوازد و در ميدانهاى جنگ پيروزمندشان ميگرداند. بمناسبت زور و توانائى مهر است كه در زمان قديم پادشاهان بخصوصه باو توجّه داشته‌اند. در خود يشت دهم نيز غالباً آمده است كه مهر شهريارى بخشنده است. از اين جهت در ميان طبقه شرفا و جنگجويان بيشتر از فرشتگان ديگر ستوده ميشده است.
از آنكه مهر خورشيد نيست بلكه فرشته روشنائى و فروغ است بخوبى از خود يشت دهم از فقره ١٣ و ٩۵ برميآيد. در اين دو فقره از برخاستن مهر پيش از خورشيد و گردش او پس از فرورفتن خورشيد صحبت شده است. در فقره ١۴۵ همين يشت آمده است « ما ستارگان و ماه و خورشيد و مهر، شهريار همه ممالک را ميستائيم ». گذشته از مهريشت در ساير قسمتهاى اوستا نيز ميان خورشید و مهر امتياز داده شده است. از آن جمله در ونديداد فرگرد ١٩ فقره ٢٨ از هويدا شدن مهر و بدر آمدن خورشيد سخن رفته است. در كتب متأخرين هم اين امتياز موجود است. در فصل ۵۳ كتاب مينوخرد گويد « داناى مينوخرد پرسيد كه چگونه نماز و ستايش يزدان بايد كرد، مينوخرد در پاسخ گفت هر روز سه بار وقتى كه خورشيد و مهر برابر گشته روان گردند ». در فصل ٣ از بهمن يشت در فقره ۴۷ آمده است " مترو (مهر) دارنده دشتهاى فراخ، خروش برآورده به هوشيدر گويد: اى پسر زرتشت دين نيک را برقرار ساز و بخورشيد تيز اسب بانگ زده گويد: بجنبش در آى، چه هفت كشور گيتى تيره و تار گرديد ". نگهبانى يک قسمتى از روز كه موسوم است به هاونى يا هاون‌گاه كه از سپيده‌دم تا نيمروز باشد، با مهر است.
گفتيم كه روز شانزدهم ماه مخصوص بمهر است. اگر مهر و خورشيد يكى بود، نبايستى روز يازدهم ماه هم مخصوص بآفتاب گشته، خورشيدروز ناميده شود. گذشته از دين كه اسم خداوند است، اسامى فرشتگان در سى‌روز ماه مكرر نشده است. شكى نيست كه مهر و خورشيد يكى نيست و هيچ شكى هم نيست كه اين دو از زمان بسيار قديم بهم مشتبه گشته، يكى پنداشته شده است. چنانكه فروهر و روان بهم مشتبه شده است و ذكرش در مقاله فروهر بيايد. چه استرابون كه ذكرش گذشت، مينويسد كه ايرانيان خورشيد را باسم مهر ميستايند. پنج قرن بعد از آن هم Elische مورخ ارمنى قرن پنجم ميلادى نقل از وعاظ زرتشتى كرده ميگويد « خورشيدى كه بواسطه اشعهٔ خود جهان را روشن كند و بواسطه حرارت خود غذاى انسان و جانوران را نضج دهد، كسى كه از سخاوت يكسان و داد و دهش مساوى خويش مهر ناميده شده است ».۵
از روى دستور يشت دهم، آنانى كه باحكام مذهبى آشنا نيستند و كسانى كه شايسته مقام پيشوائى نباشند، نبايد مباشر مراسم و تشريفات آئينى مهر گردند. در هنگام بجاى آوردن آن بايد پاک بود و غسل نمود. بعدها اين شروط با آئين مهر باروپا رفته، شايد مآخذ غسل تعميد عيسويان همين باشد.
از آنچه گذشت ميتوان گفت كه مهر فرشته روشنائى و جنگ است. در كتب متأخرين نيز وظيفه حساب و رهنماى روز واپسين باو داده شده است. از آن جمله مهر در روز قيامت بهمراهى سروش و رشن، روان راستگويان را در سر پل چنوت از دست ديوهائى كه ميخواهند او را بدوزخ كشانند، نجات ميدهد.۶ ارداى‌ويراف مقدس در سير بهشت و دوزخ پس از آنكه از پل چنوت گذشت، مهر و رشن و اندرواى و بهرام با او در گردش همراه شدند.٧
بقول بندهش انواع گل بنفشه مخصوص بمهر است.٨

١ رجوع شود به Über die Metrik des jüngeren Avesta von Karl Geldner Tübingen 1877
٢ مهريشت از قطعه ١-۶ مقدمه‌ايست در توحيد، كه اصلاً متعلق باين يشت نيست. بعدها افزوده شده است. از قطعه ١١٨-١٣٩ شامل قسمت رسومات دينى است. از قطعه ١۴۰-۱۴۴ عبارت است از توصيف و مدح و ثنا. در صورتى كه از قطعه ١۱۵-۱۱۷ را از قطعات مستقل ندانيم، ميتوان آنرا نيز جزو قسمت رسومات دينى شمرد و بقطعه ١١٨ مذكور مربوط و متصل كرد. بطور يقين در قطعات ٩و١٨-٢١ و ٢٣-٢۴ و ٢٨-٣۴ و ٣٧-۴۳ و ۴۸ و ٨٣-٩۴ و ٩٨-١٠١ و ١٠۵-١١١ علائم نفوذ آئین زرتشتى است. پس از تجزيه قطعات مذكور، مابقى را بايد يادگار عهد آريائى دانست. 
رجوع شود به  C. P. Tiele, Die Religion bei Iranischen Völker, Deutsche Ausgabe von Gehrich Gotha 1903 S. 32
٣ مزديسنا و ديويسنا را ميتوان به مؤمن و كافر ترجمه نمود.
۴ پارند Parend پهلوى كلمهٔ اوستائى پارندى Pārendī ميباشد. اشى را نيز اشيش‌ونگوهى مينامند.
۵ رجوع شود به Darmesteter, Le Zend-Avesta vol II p 441
۶ رجوع شود به La vie Future d'après Le Mazdéisme par Nathan Söderblom Paris 1901 p. 95-96
٧ رجوع شود به Arta Vîrâf-Namah par Barthélemy, Chapitre V Paris 1887
٨ رجوع شود به Bundehesh von Fer. Yusti, Capitel XXVII

يشت‌ها، بخش نخست - گزارش استاد پورداود
ن٢ص۴۰۲-۴۰۷

انجمن ايرانشناسى.
ويژه‌نامه مهرماه ١٣٩٣