۱۳۹۳ مهر ۵, شنبه

مهر در کتیبه‌های هخامنشیان


مهر در کتیبه‌های هخامنشیان
اسم میثرَ از قرن چهارم پیش از مسیح در کتیبه پادشاهان هخامنشیان جای گرفته. فقط پنج بار این اسم تکرار شده است. نخست در کتیبه اردشیر دوم که از سال ۴۰۴ تا ۳۵۹ پیش از مسیح سلطنت کرد. در جزو کتیبه ای که در خرابه شوش باقی مانده گوید « این ایوان را  ( اپدانَ  Apadana ) داريوش ( اول )  از نياكان من بنا نمود بعد در زمان  اردشیر ( اول ) پدربزرگ من طعمه آتش گردید من بخواست اهورامزدا و اناهیتا ( ناهید )  و میثرَ ( مهر )  دوباره این ایوان را ساختم، بشود که اهورامزدا اناهیتا و میثر مرا از همه دشمنان حفظ کنند و آنچه من ساخته ام خراب نسازند و آسیب نرسانند ». باز از همین پادشاه در پایهٔ ستونی که در همدان پیدا شده و امروز در انگلستان موجود است چنین منقوش است « این ایوان را من بخواست اهورامزدا اناهیتا و میثر بنا نموده ام بشود که اهورامزدا اناهیتا و میثر مرا از کلیّه دشمنان حفظ کنند و آنچه من ساخته ام ویران نسازند »
پسر و جانشین پادشاه فوق، اردشیر سوم که از سال ۳۵۹ تا ٣٣٨ سلطنت داشت در فارس در خرابه پرسپولیس ( تخت جمشید ) بنوبت خود گوید « اهورامزدا و بغ میثرَ مرا و این مملکت را و آنچه را که بتوسط من ساخته شده است باید نگهداری کنند ».١
چنانکه ملاحظه میکنید در این چند فقره، ناهید هم مثل مهر بار اول است که در آثار پادشاهان ظاهر میشود. مگر آنکه در فقره اخیر مهر تنها ذکر شده است.



١ رجوع کنید به Die Keilinschriften der Achämeniden von F. H. Weissbach Leipzig 1911

يشت‌ها بخش نخست؛ گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص٣٩۶و٣۹۵

انجمن ايرانشناسى.
ويژه‌نامه مهرماه ١٣٩٣

۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

قدمت مهر


قدمت مهر
اينک كه دانستيم مهر در ويد هم كه قديمترين كتاب مذهبى دنيا بشمار است، نام و نشانى دارد و ضمناً هم دانستيم كه اين فرشته راستى و پيروزى نيز بسيار كهن سال است. از خطوط ميخى كه از هزار و چهارصد سال پيش از مسيح ميباشد نيز از قدمت او خبرى داريم. خطوط ميخى مذكور كه در كاتپاتوكا Katpatuka (مملكتى از آسياى صغير) پيدا شد، شاهد است كه دسته اى از قوم حتيت در ميتانى Mitani در شمال عراق حاليه (بين‌النهرين)، مترا و وارونا و اندرا و نساتيا Nasatya را كه از پروردگاران هند و ايرانى هستند ميپرستيده‌اند.١ اين پروردگار عهد آريائى و فرشته زرتشتى در همه جا همراه ايران بوده و باندازهٔ مليّت ما قديم است. هنوز هم در ايران پيروان آئين زرتشت در روز جشن مهرگان كه ذكرش بيايد، برايش قربانى ميكنند و مجلس ايران پس از بيشتر از هزار سال فراموشى، دگرباره مانند پارينه حمايت هفتمين ماه سال را بدست اين فرشته مهربان سپرد.

١ حتيت‌ها قوم اريائى‌نژاد كه در سوريه و آسياى صغير سلطنت يافتند. در تورات باسم هاختى Hakhtti قادر از آنها ذكرى شده است. مادر سليمان كه داود بخيانت او را از دست شوهرش گرفت از اين قوم است. آنان نيز مانند ايرانيان بخدا، بغ ميگفتند. بواسطه زد و خوردهائى كه ميان آنان و مصريان و اشوريان واقع شده، كتيبه‌هاى قديم اين دو مملكت آنانرا در قبطى، خيتا Kheta و در اشورى، ختى Khatti ناميده‌اند.
رجوع شود به Cumont Mithra p.2
و به Geschichte der Meder und Perser von Justin Prášek Gotha 1906 I Band S. 25

يشت‌ها بخش نخست - گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص۳۹۵

انجمن ايرانشناسى.
ويژه‌نامه مهرماه ١٣٩٣

۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

مهر نزد برهمنان


مهر نزد برهمنان
در سانسكريت هم ميترَ بمعنى دوستى است و در ويد برهمنان مانند اوستا پروردگار روشنائى و فروغ ميباشد. در كتاب مقدس هندوان نيز بيک دسته از پروردگارانى كه عدد آنها هفت ميباشد اشاره گرديده است، ولى اسامى همه آنها برخلاف هفت امشاسپندان ايرانيان معلوم نيست. چنانكه اسامى همه ٣٣ پروردگاران ديگرى كه در ويد از آنها صحبت شده بما نرسيده است. دسته هفتگانه هندوان موسوم است به ادى تيا Aditya يعنى پسران ادى تى Aditi كه اسم الاهه اى ميباشد. از ميان اين هفت برادران اسم وارونا Varuna و ميترَ غالباً تكرار شده است و گاه هم ايرمان كه مفصلاً از آن در گاتها صحبت داشتيم در جزو ادى تياها شمرده ميشود.١ ميترَ در ويد برهمنان مانند ميثرَ در اوستاى مزديسنان پاسبان راستى و پيمان است. در هر دو كتاب بضد دروغ و خطا ميباشد فقط در سرودهاى مقدس هندوان از ميترَ يک يادگار مجمل و مبهمى مانده است و يک قطعه مختصر و بدون اهميّت متعلق بدو است و هميشه ميترَ با وارونا آمده است. با آنكه فلسفه ويد و اوستا با همديگر فرق دارد ولى باز اينقدر بهم نزديک و شباهت دارد كه بتوان از روى تحقيق گفت هر دو دسته اريائى نژاد كه ايرانيان و هندوان باشند، روزى با هم مهر را ميستوده اند. هرچند كه ميتر در ويد داراى مقام بلندى است ولى در مقابل ساير پروردگاران روشنائى مثل اندرا Indra و سويتر Savitar از اهميّت او كاسته، اينک بايد ميثرَ اوستا را با واروناى ويد مقابل نمود كه در بسيارى از خصايص و اوصاف نزديک باو است.


١ رجوع كنيد بگاتهاى نگارنده در فصل (چند لغت از گاتها)ص٨۵-٨٧


يشت‌ها-بخش نخست؛ گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص۳۹۵-۳۹۴

انجمن ايرانشناسى
ويژه‌نامه مهرماه ١٣٩٣

۱۳۹۳ مهر ۲, چهارشنبه

اشتقاق کلمۀ مهر


مهر
اشتقاق کلمۀ مهر
مهر در اوستا و در كتيبه هاى پادشاهان هخامنشى، ميثر Mithra و در سانسكريت ميترَ Mitra آمده است. در پهلوى ميتر Mitr شده امروز مهر گوئيم و معانى مختلف از آن اراده ميكنيم. عهد و پيمان و محبّت و خورشيد جمله از معانى آن است. هفتمين ماه سال شمسى و روز شانزدهم هرماه نيز مهر ناميده ميشود. مسعود سعد اين معانى را در يک بيت شعر جمع كرده گويد:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرّخ مهرگان ... مهر بفزا اى نگار مهرچهر مهربان
بسا اسامى اشخاص تاريخى بما رسيده و بسا اسامى شهرها و محال قديم ايران در كتب مورخين و جغرافيدانهاى ايرانى و عرب قرون وسطى ضبط شده كه با كلمه مهر تركيب يافته است مثل مهرداد و مهربندگشاى. در تورات كتاب عزرا در باب اول فقره ٨ مندرج است كه خزينه‌دار كورش بزرگ موسوم بوده به مِترَدات. چون مهر يكى از فرشتگان دين زرتشتى و داراى مقام بلندى است، بسا آتشكده هاى عهد باستان باسم او بوده است چنانكه فردوسى گويد:
چه آذرگشسب و چه خردادمهر ... فروزان چو ناهيد و بهرام و مهر
امروز هم زرتشتيان بپرستشگاه خويش درمهر گويند. در فرهنگها نيز مسطور است كه مهر، قبه زرينى است كه بر سر چتر و علم و خرگاه نصب كنند. كليه اين معانى درست و از براى هريک در اوستا و تاريخ مأخذى ميتوان نشان داد. اسم بيخ گياهى هم كه بمناسبت شباهتش بدو نفرى كه در مقابل هم ايستاده باشند مهرگياه ميباشد و نيز بمردم‌گياه و استرنگ و سک‌كن معروف است. اين بيخ و ريشه را در عربى يبروج الصنم و خود گياه را لُفّاح گويند.١ در طبّ نيز ميترى داتيسم Mithridatisme معروف و آن عبارت است از استعمال كردن زهر و متدرجاً مقدار زيادترى بكاربردن و طبيعت خود را بآن عادت‌دادن بطورى كه بعدها سم در وجود اثرى نخواهد كرد، اين لغت علمى كه در طب اروپائيان مصطلح است يادآور مهر ايرانيان است. چه عمل ميترى داتيسم، بمهرداد رقيب بزرگ رُمها پادشاه مملكت پونتوس (ساحل درياى سياه ) كه در سال ١٢٣-٦٣ پيش از مسيح سلطنت كرد منسوب ميباشد. ميگويند كه او از بيم زهر خوراندن دشمنان متدرجاً خود را باستعمال آن عادت داد تا سمّى در وجود او اثرى نكند. بيشتر از مستشرقين معنى اصلى مهر را واسطه و ميانجى ذكر كرده اند. در نزد هندوان كلمه ميث Mith كه بُن و ريشه مهر است بمعنى پيوستن و بجائى فرودآمدن است. لغت مئيثنيا Maethanyā كه در اوستا بسيار استعمال شده بمعنى خانه و سرا ميباشد، اين كلمه همان است كه امروز ميهن گوئيم. بنابراين فرهنگهائى كه آنرا بوطن ترجمه كرده از معنى حقيقى منحرف نشده اند. كلمه ميهمان يا مهمان نيز از همين اصل و بنيان است و در اوستا مئثمن Maethman ميباشد.٢ يوستى Yusti مهر را بمعنى‌اى كه ذكر شد گرفته آن را واسطه و رابطه ميان فروغ محدث و فروغ ازلى ميداند و يا بعبارت ديگر مهر واسطه است ميان پروردگار و آفريدگان.٣ در گاتها كه قديمترين قسمت اوستاست فقط يكبار كلمه ميثرَ استعمال شده است، اما نه بمعنى فرشته بلكه بمعنى وظيفه مذهبى و تكليف دينى.۴ در فرگرد چهارم ونديداد كه مفصلاً از معاهده بستن و در آن پايدار ماندن و يا شكستن آن و گناه و سزاى پيمان‌شكن و اقسام معاهدات و شروط آنها صحبت ميشود، كليّه كلمه مثرَ بمعنى عهد و پيمان آمده است. در يشت دهم كه مخصوص باين فرشته است بسا كلمه مثرَ بجاى عهد و ميثاق آمده است. ميثرو دروج (Mithrō-druj) كه بمعنى تحت اللفظى، دروغگوى بمهر ميباشد، در همه جا پيمان‌شكنى از آن اراده گرديده است. هيچ‌يک از اين معانى مخالف همديگر نيست معنى ريشه كلمه، پيوستن و واسطه بودن است. معنى هاى ديگر بعدها بواسطه مقام و شغل اين فرشته برخاسته است. برخى مستشرقين از آن جمله دارمستتر Darmesteter معنى قديمى و اصلى آنرا دوستى و محبّت گرفته است.۵


١ تحفة المؤمنين مينويسد: يبروج الصنم بيخ لُفّاح برى است بشكل دو انسان كه روبروى يكديگر گذاشته باشند و او را مهرگياه و سک‌كن نامند. نبات مذكور شبيه بعليق و بقدر زرعى برگش شبيه به برگ انجير و باريكتر از آن و ثمرش سُرخ و بقدر زيتونى و در بوى شبيه بميعه سايله و گلش سفيد. بيخش بصورت دو انسان مواجه و مستور بليفهاى اشقر شبيه بموى.
رجوع كنيد نيز به بحرالجواهر خاقانى در معنى مردم گياه گويد:
من همى در هند معنى راست همچون آدمم...وين‌خران در چين صورت راست چون مردم‌گياه
حافظ گويد:
سبزهٔ خط تو ديديم و ز بستان بهشت ... بطلبگارى اين مهرگياه آمده ايم
٢ رجوع كنيد به Altiranisches Wörterbuch von Christian Bartholomae, Strassburg 1904
٣ رجوع شود به Geschichte des alten Persiens von Fer. yusti Berlin 1879 S. 92-93
۴ رجوع كنيد بگاتها يسنا۴۶قطعه۵ ميثروابيو Mithrōibyo
۵ رجوع شود به Le Zand-Avesta par Darmesteter vol II Paris 1892 p. 441

يشتها، بخش نخست؛ گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص٣٩۴-٣٩٢

انجمن ايرانشناسى.
ويژه‌نامه مهرماه ١٣٩٣

۱۳۹۳ مهر ۱, سه‌شنبه


۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه

مقدّمه هفتن يشت بزرگ (هفت ها)؛ گزارش استاد پورداود



مقدّمه هفتن يشت بزرگ
هفت ها
در مقدّمه هفتن يشت كوچک اشاره كرديم كه هفتن يشت بزرگ در جزو يشتها نيست، ولى بمناسبت هفت فصلش آنرا بهفت امشاسپندان مختص كرده اند. كلمه هفت ها در اوستا هپتنگ هائيتى آمده است. در پهلوى هفت هات گفته اند. اين كلمه صفت است يعنى دارنده هفت فصل، ولى امروز هفت ها داراى هشت فصل است. ذكر آن بزرودى بيايد. پس از گاتها، هفت ها قديم ترين اجزاء اوستاست، از حيث قدمت متأخرتر از آن ولى از حيث زبان با آن يكى است. هفت ها برخلاف گاتها منثور است مگر آنكه در يسنا ٤١ بسا به منظوم ٨ سيلابى (آهنگى) برميخوريم. از حيث مطالب نيز نزديک برويه گاتهاست اما ساده تر از آن. در پهلوى آنرا جزو ادبيّات گاسانيک شمرده اند. هفت ها از يسناى ٣٥ شروع شده با يسناى ٤١ ختم ميشود و در ميان اهنودگات و اشتودگات جاى داده شده است. از زمان بسيار قديم جاى هفت ها را در ميان گاتهاى منظوم قرار داده اند، شايد بمناسبت هفت هاى اهنودگات، هفت ها نيز به هفت فصل منقسم گرديده است. همانطوريكه گاتها در كليّه اوستا داراى مقام بلندى است هفت ها نيز داراى چندين رتبه ايست. نظر بقدمت و مطالب عمده اش غالباً در قطعات اوستا از آن ياد شده است. مطالب فصول آن بهمديگر مربوط نيست، هريك فصلى از آن داراى مطلب جداگانه ايست. مثلاً در فصل اول (يسناى ٣٥) در بيان اداى وظايف هر يک از ايمان آوردگان است. در فصل دوم (يسناى ٣٦) از آذر صحبت ميدارد. بخصوصه از آتشى كه در روز واپسين از براى آزمايش برافروخته گردد. در فصل سوم (يسناى ٣٧) در ستايش و سپاسگزارى از نعم اهورامزداست. فصل چهارم (يسناى ٣٨) در ستايش زمين و آبهاست. در فصل پنجم (يسناى ٣٩) بروان مردمان پاک و چهارپايان مفيد و فرشتگان درود فرستاده ميشود و فصل هاى ششم و هفتم (يسناى ٤٠ و ٤١) بهمديگر مربوط از پاداش اعمال در اين جهان و جهان ديگر صحبت ميدارد و داراى بلندترين درجه اخلاقى است كه بتوان از براى عهد كهن تصوّر نمود. بخصوصه دقت قارئين را بمطالب لطيف و دقيق اين دو يسنا متوجّه ميسازيم. شايد بتوانيم بگوئيم كه اين دو يسنا قديمترين مأخذ تصوّف ايران است. اينک رسيديم به يسناى ٤٢، اين فصل بعدها به هفت ها ملحق گرديده از حيث زبان با ساير فصول هفت ها فرق كلّى دارد و علائم جديد در آن بسيار ديده ميشود كه بكلّى آنرا از فصول پيش ممتاز ميسازد در اين فصل بكليه چيزهاى مفيد و سودبخش درود و تحيّات فرستاده شده است.
در انجام مقال لازمست متذكّر شويم كه در هفت ها فقط سه بار كلمه امشاسپندان تكرار شده است. راست است كه در فصل هشتم (يسنا ٤٢) نيز بكلمه امشاسپند برميخوريم ولى چنانكه گفتيم اين فصل متأخّر است. در آغاز هفت ها در فقره اوّل هم كلمه امشاسپند آمده است، ولى اين فقره و فقره دوم غالباً در اوستا تكرار شده است و آنها را جزو هفت ها يا ادبيّات گاسانيک نبايد شمرد. در واقع از فقره ٣ يسناى ٣٥ تا خود فقره ٦ از يسناى ٤١ داخل هفت ها ميباشد. كتاب پهلوى شايست لاشايست (فصل ١٣ و ١٤) فقره ٢ از يسناى ٣٥ را نيز جزو هفت ها محسوب ميدارد. بنابراين در قديمترين جائيكه از كلمه امشاسپند ذكرى شده است، همين هفت ها ميباشد. چنانكه نخستين بار در همين هفت ها بكلمه فروهر برميخوريم. در فصول هفت ها اسمى از زرتشت برده نشد، اما بدون شك در يسناى ٣٥ در فقره ٩ اشاره باو شده است.

يشتها - گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص١١٠و١١١

انجمن ايرانشناسى.


۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

مقدّمه هفتن يشت كوچک؛ گزارش استاد پورداود


مقدّمه هفتن يشت كوچک
مقصود از هفتن همان هفت امشاسپندان است كه شرحش در مقاله پيش گذشت. معمولاً پارسيان دو هفتن يشت تشخيص ميدهند، يكى موسوم است به هفتن يشت كوچک و ديگرى به هفتن يشت بزرگ؛ در واقع هفتن يشت كوچک مخصوص به هفت امشاسپندان و در جزو يشتهاست. هفتن يشت بزرگ متعلّق به يسناست. فقط بمناسبت آنكه مركّب از هفت ها (فصل) ميباشد آنرا نيز متعلّق به هفت امشاسپندان دانستند. ما هم هر دو را بمعرض مطالعه عموم ميگذاريم، بزودى از هفتن يشت بزرگ يا هپتنگ هائيتى صحبت خواهيم داشت. اينک در خصوص دومين يشت كه متعلّق به مهين فرشتگان مزديسناست گوئيم. هفتن يشت كوچک نسبةً كوچک و بقدمت هم بساير يشتهاى بزرگ نميرسد.
از فقره يک تا فقره شش كه ميتوان آنرا مثل يك جمله فرض نمود از هفت امشاسپند و همكاران و يارانشان و گروهى از ايزدان و فرشتگان ياد شده است. و از فقره ٦ تا انجام، دوباره از همان فرشتگان مفصّل تر اسم برده بهر يک درود فرستاده ميشود. متاسّفانه فقرات اخير اين يشت كه عبارت باشد از ١١ و ١٢ و ١٣ و ١٤ طورى عباراتش مغشوش و خراب شده است كه معنى درستى از آنها مفهوم نميشود، بخصوصه فقرات ١٣ و ١٤ كه بهيچوجه از لغات آن، معنى اى كه موافق علم اشتقاق باشد نميتوان استخراج كرد مگر آنكه يک معنى سنّتى از براى آنها قائل شويم. بخصوصه در قرأت اين يشت قطع نظر از احساسات مذهبى بدو خصلت ايرانيان قديم برميخوريم يكى ميل مخصوص آنان بزراعت و آبادى و ديگرى به پهلوانى و دليرى، چه در جزو درود و تحيّات ايزدان و فرشتگان در فقرات سوم و پنجم و هشتم و دهم بگله و رمه و خرمن گندم و زنان دارنده پسران نامور و دلير نيز درود فرستاده ميشود.
در انجام بايد بيافزائيم كه معمولاً هفتن يشت كوچک و بزرگ را در وقت عبادت باهم ميخوانند، درصورتى كه خواسته باشند با هفتن يشت كوچک اكتفاء كنند، فقرات ١١ تا ١٤ آن را هفت بار تكرار ميكنند.

يشت ها - گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص٩٧

انجمن ايرانشناسى.