مهر
اشتقاق کلمۀ مهر
مهر در اوستا و در كتيبه هاى پادشاهان هخامنشى، ميثر Mithra و در سانسكريت ميترَ Mitra آمده است. در پهلوى ميتر Mitr شده امروز مهر گوئيم و معانى مختلف از آن اراده ميكنيم. عهد و پيمان و محبّت و خورشيد جمله از معانى آن است. هفتمين ماه سال شمسى و روز شانزدهم هرماه نيز مهر ناميده ميشود. مسعود سعد اين معانى را در يک بيت شعر جمع كرده گويد:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرّخ مهرگان ... مهر بفزا اى نگار مهرچهر مهربان
بسا اسامى اشخاص تاريخى بما رسيده و بسا اسامى شهرها و محال قديم ايران در كتب مورخين و جغرافيدانهاى ايرانى و عرب قرون وسطى ضبط شده كه با كلمه مهر تركيب يافته است مثل مهرداد و مهربندگشاى. در تورات كتاب عزرا در باب اول فقره ٨ مندرج است كه خزينهدار كورش بزرگ موسوم بوده به مِترَدات. چون مهر يكى از فرشتگان دين زرتشتى و داراى مقام بلندى است، بسا آتشكده هاى عهد باستان باسم او بوده است چنانكه فردوسى گويد:
چه آذرگشسب و چه خردادمهر ... فروزان چو ناهيد و بهرام و مهر
امروز هم زرتشتيان بپرستشگاه خويش درمهر گويند. در فرهنگها نيز مسطور است كه مهر، قبه زرينى است كه بر سر چتر و علم و خرگاه نصب كنند. كليه اين معانى درست و از براى هريک در اوستا و تاريخ مأخذى ميتوان نشان داد. اسم بيخ گياهى هم كه بمناسبت شباهتش بدو نفرى كه در مقابل هم ايستاده باشند مهرگياه ميباشد و نيز بمردمگياه و استرنگ و سکكن معروف است. اين بيخ و ريشه را در عربى يبروج الصنم و خود گياه را لُفّاح گويند.١ در طبّ نيز ميترى داتيسم Mithridatisme معروف و آن عبارت است از استعمال كردن زهر و متدرجاً مقدار زيادترى بكاربردن و طبيعت خود را بآن عادتدادن بطورى كه بعدها سم در وجود اثرى نخواهد كرد، اين لغت علمى كه در طب اروپائيان مصطلح است يادآور مهر ايرانيان است. چه عمل ميترى داتيسم، بمهرداد رقيب بزرگ رُمها پادشاه مملكت پونتوس (ساحل درياى سياه ) كه در سال ١٢٣-٦٣ پيش از مسيح سلطنت كرد منسوب ميباشد. ميگويند كه او از بيم زهر خوراندن دشمنان متدرجاً خود را باستعمال آن عادت داد تا سمّى در وجود او اثرى نكند. بيشتر از مستشرقين معنى اصلى مهر را واسطه و ميانجى ذكر كرده اند. در نزد هندوان كلمه ميث Mith كه بُن و ريشه مهر است بمعنى پيوستن و بجائى فرودآمدن است. لغت مئيثنيا Maethanyā كه در اوستا بسيار استعمال شده بمعنى خانه و سرا ميباشد، اين كلمه همان است كه امروز ميهن گوئيم. بنابراين فرهنگهائى كه آنرا بوطن ترجمه كرده از معنى حقيقى منحرف نشده اند. كلمه ميهمان يا مهمان نيز از همين اصل و بنيان است و در اوستا مئثمن Maethman ميباشد.٢ يوستى Yusti مهر را بمعنىاى كه ذكر شد گرفته آن را واسطه و رابطه ميان فروغ محدث و فروغ ازلى ميداند و يا بعبارت ديگر مهر واسطه است ميان پروردگار و آفريدگان.٣ در گاتها كه قديمترين قسمت اوستاست فقط يكبار كلمه ميثرَ استعمال شده است، اما نه بمعنى فرشته بلكه بمعنى وظيفه مذهبى و تكليف دينى.۴ در فرگرد چهارم ونديداد كه مفصلاً از معاهده بستن و در آن پايدار ماندن و يا شكستن آن و گناه و سزاى پيمانشكن و اقسام معاهدات و شروط آنها صحبت ميشود، كليّه كلمه مثرَ بمعنى عهد و پيمان آمده است. در يشت دهم كه مخصوص باين فرشته است بسا كلمه مثرَ بجاى عهد و ميثاق آمده است. ميثرو دروج (Mithrō-druj) كه بمعنى تحت اللفظى، دروغگوى بمهر ميباشد، در همه جا پيمانشكنى از آن اراده گرديده است. هيچيک از اين معانى مخالف همديگر نيست معنى ريشه كلمه، پيوستن و واسطه بودن است. معنى هاى ديگر بعدها بواسطه مقام و شغل اين فرشته برخاسته است. برخى مستشرقين از آن جمله دارمستتر Darmesteter معنى قديمى و اصلى آنرا دوستى و محبّت گرفته است.۵
١ تحفة المؤمنين مينويسد: يبروج الصنم بيخ لُفّاح برى است بشكل دو انسان كه روبروى يكديگر گذاشته باشند و او را مهرگياه و سکكن نامند. نبات مذكور شبيه بعليق و بقدر زرعى برگش شبيه به برگ انجير و باريكتر از آن و ثمرش سُرخ و بقدر زيتونى و در بوى شبيه بميعه سايله و گلش سفيد. بيخش بصورت دو انسان مواجه و مستور بليفهاى اشقر شبيه بموى.
رجوع كنيد نيز به بحرالجواهر خاقانى در معنى مردم گياه گويد:
من همى در هند معنى راست همچون آدمم...وينخران در چين صورت راست چون مردمگياه
حافظ گويد:
سبزهٔ خط تو ديديم و ز بستان بهشت ... بطلبگارى اين مهرگياه آمده ايم
٢ رجوع كنيد به Altiranisches Wörterbuch von Christian Bartholomae, Strassburg 1904
٣ رجوع شود به Geschichte des alten Persiens von Fer. yusti Berlin 1879 S. 92-93
۴ رجوع كنيد بگاتها يسنا۴۶قطعه۵ ميثروابيو Mithrōibyo
۵ رجوع شود به Le Zand-Avesta par Darmesteter vol II Paris 1892 p. 441
يشتها، بخش نخست؛ گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص٣٩۴-٣٩٢
انجمن ايرانشناسى.
ويژهنامه مهرماه ١٣٩٣