آتش افروزى ايرانيان در پيشانی نوروز از آيين ديرين است و همه جشنهاى باستانى با آتش كه فروغ ايزدى است، پيشباز مى شود. آنچنانكه در اوستا آمده، فروردين (جشن نوروز) هنگامى است كه فرورهاى نياكان از براى سركشى بازماندگان از آسمان فرود آيند و ده شبانروز در خان و مان پيشين خود به سر برند. اين ده روز، همان آخرين پنجروز از آخرين ماه سال و پنجروزى است كه به سال میافزودند تا سال خورشيدى، درست داراى ۳۶۵ روز باشد. اين پنجروز را پنجه ـ پنجه دزديده ـ پنجوه ـ بهيزک (وهيچک) ـ گاه ـ اندرگاه ـ روزهاى گاتها میگفتند. ناگزير در روزی كه از براى پيش آمد آغاز سال آتش میافروختند و شادمانى میكردند، بيرون ازين ده روز نبود. شک نيست كه افتادن اين آتش افروزی به شب آخرين چهارشنبه سال، پس از اسلام است، چه ايرانيان، شنبه و آدينه نداشتند. هر يک از دوازده ماه نزد آنان بی كم و بيش سى روز بود و هر روز به نام يكى از ايزدان خوانده میشد، چون هرمزدروز ـ بهمن روز ـ ارديبهشت روز و جز اينها. روز چهارشنبه يا يوم الارباع نزد عربها روز شوم و نحسى است. جاحظ در المحاسن والاضداد آورده « والاربعاء يوم ضنک و نحس ».(۱) شعر منوچهرى گوياى همين روزتنگى (ضنک) و سختى و شومى است:
چهارشنبه كه روز بلاست باده بخور / بساتكين مى خور تا به عافيت گذرد
|
آتش افروزى در جشن چهارشنبه سوری |
اين است كه ايرانيان آيين آتش افروزى پايان سال خود را به شب آخرين چهارشنبه انداختند تا با پيش آمد سال نو از آسیب روز پليدى چون چهارشنبه بركنار مانند.
در كهنترين جايى كه از آتش افروزى سورى ياد شده، در تاريخ بخاراست، تأليف ابوجعفر نرشخی (۳۴۸-۲۸۶) اين كتاب را ابونصر احمد بن محمد بن نصرالقباوى در سال ۵۷۲ از عربى بفارسى گردانيده است.
درباره جشن سورى گويد: « وچون امير سديد منصور بن نوح بملک بنشست، اندر ماه شوال سال بسيصد و پنجاه بجوى موليان، فرمود تا آن سرايها را ديگر بار عمارت كردند و هر چه هلاک و ضايع شده بود، بهتر از آن بحاصل (كردند). آنگاه امير سديد (بسراى) بنشست. [هنوز] سال تمام نشده بود كه چون شب سورى چنانكه عادت قديم است، آتشى عظيم افروختند. پاره آتش بجست و سقف سراى درگرفت و ديگر باره جملهٔ سراى بسوخت و امير سديد هم در شب بجوى موليان رفت...»(۲)
چنانكه ديده میشود، در سخن از آتش افروزى شب سورى گفته شده «عادت قديم است» ديگر اينكه گفته شده «شب سورى» بدون چهارشنبه. شک نيست كه اين آتش افروزى در پايان سال، همان جشن چهارشنبه سورى كنونى است.
ازينكه اين جشن در سه شنبه شب گرفته میشود، ازينرو است كه نزد ايرانيان، چنانكه نزد بسيارى از گروه معروف به هند و اروپايى، شب پيش از روز بشمار میرود.(۳) بسا در اوستا گفته شده: در هنگام سه شب يا در هنگام نُه شب به جاى سه روز و نُه روز. در آتش بهرام نيايش در پارهٔ ۱۶ آمده:
« بشود كه رمه اى از چارپايان از آنِ تو شود و گروهى از مردان، بشود كه از منش ورزيده و از زندگى ورزيده برخوردار شوى، بشود شاد زندگى كنى به شبهايى كه خواهى زيست »
در فروردين يشت پارهٔ ۴۹ آمده: «فرورهاى نيک تواناى پاكان در هنگام (جشن گهنبار) همسپتمدم از آرامگاهان خود بسوى زمين فرود آيند و ده شب پى در پى از براى آگاهى يافتن از بازماندگان درينجا بسر برند».
شنبه يا شنبد
به فال نيک و بروز مبارک شنبد / نبيد گير و مده روزگار خويش به بد
منوچهرى
يک واژه بابلى است به دستيارى تازيان به ايران رسيده است. آنچنان كه در آغاز گفتم، نزد ايرانيان، ماه به چهار هفته بخش نمیشده. شباتو Shabbatu كه در عربى، سبت شده، روز پانزدهم (پرماه) و روز آسايش بود.(۴)
اما سورى كه بجاى جشن بكار رفته، باين واژه چندين بار در اوستا بر میخوريم: سوئير Suirya و بمعنى چاشت بكار رفته در پهلوى و پارسى بمعنى مهمانى بزرگ گرفته شده:
در سور جهان شدم وليكن / بس لاغر بازگشتم از سور
زين سور ز من بسى بتر رفت / اسكندر و اردشير و شاپور
گر تو سوى سور میروى رو / روزت خوش باد و سعى مشكور
ناصرخسرو
سورناى، نايى است كه در مهمانى و عروسى نوازند.
در پايان بايد يادآور شد: در جشن چهارشنبه سورى از روى شعلهٔ آتش جستن و ناسزايى چون سرخى تو از من و زردى من از تو گفتن از روزگارانى است كه ديگر ايرانيان مانند نياكان خود، آتش را نمايندهٔ فروغ ايزدى نمیدانستند، آنچنانكه در آتش افروزى جشن سده كه بگفتهٔ گروهى از پيشينيان، پرندگان و چارپايان را به قير و نفت اندوده، آتش میزدند، از روزگاران پس از اسلام است.(۵)
پاورقی
۱) المحاسن والاضداد، مصر ۱۳۵۰ص۲۷۷
۲) تاريخ بخارا، به اهتمام مدرس رضوى، تهران، ص۳۲
۳) Ostiranische Kultur. Von with, Geiger, Erlangen 1882, 2. 3. 315.
۴) نگاه كنيد بجلد اول يشتها، ص۷۹
۵) جشن سده، نشريهٔ انجمن ايرانشناسى، تهران، ۱۳۲۴ص۲۲
گفتار دوازدهم از کتاب «آناهيتا»، پنجاه گفتار پورداود، بکوشش مرتضی گرجی، تهران ۱۳۴۱ ص۷۳-۷۵
نشریۀ ایرانشناسی.