۱۳۹۳ آبان ۵, دوشنبه

ايرانيان آب را محترم ميداشته‌‌اند



ايرانيان آب را محترم ميداشته‌‌اند
پيش از آنكه از ناهيد كه مُوكّل آب است صحبت بداريم، لازم است از عنصر آب كه نزد ايرانيان محترم بوده است و مورّخين قديم يونانى از آن ذكرى كرده‌‌اند، مختصراً يادآور شويم.
از هرودُت مورّخ قرن پنجم پيش از مسيح تا بآگاسياس Agathias مورّخ يونانى قرن ششم بعد از مسيح، ستايش اين عنصر را بايرانيان نسبت داده‌‌اند. هرودُت مينويسد كه ايرانيان بخورشيد و ماه و زمين و آتش و آب و باد ستايش نموده براى آنها فديه و نياز مى‌‌آورند.١
باز همين مورّخ در جاى ديگر كتابش مينويسد: « ايرانيان در ميان رود بول نميكنند در آب تفو نمى‌‌اندازند، در آن دست نمى‌‌شويند و متحمّل هم نميشوند كه ديگرى آن را بكثافاتى آلوده كند. احترامات بسيارى از آب منظور ميدارند. »۲
مقصود هرودُت آب جارى است. ممدّ آن خبرى است كه استرابون Strabon جغرافى‌‌نويس يونانى نقل ميكند: « ايرانيان در آب جارى استحمام نميكنند در آن لاشه و مردار نمى‌‌اندازند. عموماً آنچه ناپاک است در آن نميريزند. » استرابون مفصّل‌‌تر از هرودُت از ستايش آب در نزد ايرانيان مينويسد: « وقتيكه ايرانيان ميخواهند از براى آب نياز و فديه بفرستند بكنار درياچه يا جويبار يا چشمه ميروند، در كنار آن خندقى حفر نموده قربانى ميكنند بخصوصه احتياط ميكنند كه آب را بخون نيالايند پس از آن گوشت قربانى را در روى شاخه هاى مورد يا غار(laurier) ميگذارند. مُغها آن را با چوبهاى مقدّس (مقصود برسم ميباشد) لمس ميكنند و كلام مقدّس ( مقصود منترا ميباشد) ميسرايند. زيت آميخته با شير و عسل بروى زمين (نه در آب) ميريزند، شاخه هاى تمر (برسم) در دست گرفته با سرود‌‌هاى مفصّل قربانى را بانجام ميرسانند.»٣ جغرافى‌‌نويس مذكور در جاى ديگر كتابش ذكر ميكند: « مردمان هيركانى Hyrkanie (استرآباد) در جائيكه آب از سنگ خارا جهيده بدريا فرو ميريزد و يك منظره زيبائى تشكيل ميدهد، فديه خود را نياز ميكنند. »۴ آنچه هرودُت و استرابون درخصوص محترم بودن آب نزد ايرانيان در قرون پيش از مسيح نوشته‌‌اند در قرنهاى چهارم و ششم ميلادى نيز موضوعى داشته است، چه از مُورّخين اين عهدها هم بما خبر رسيده است كه ايرانيان در آب جارى دست و رو نمى‌‌شستند، مطلقاً بآن دست نميزدند، مگر از براى نوشيدن يا بگياه آب دادن.۵ برخى از مستشرقين گمان كرده‌‌اند كه آب دريا براى آنكه شور است مورد احترام ايرانيان قديم نبوده‌‌است. ولى دلايلى در دست داريم كه دريا نيز در قديم (چنانكه امروز در نزد زرتشتيان) مقدّس بوده‌‌است. آب درياچه اُرميه  با آنكه بسيار تلخ و شور است مقدّس است. بسا در اوستا باسم چئچست (در شاهنامه خنجست) از آن ياد شده است. در ساير كتب مذهبى پهلوى و پازند نيز اين درياچه بخصوصه محترم است. تیرداد پادشاه ارمنستان برادر بلاش اوّل اشکانی (۵۱-۷۸میلادی) که از خاندان بسیار پارسای زرتشتی بود بایستی در سال ۶۶میلادی ۶، برُم‌رفته در آنجا از دست امپراطور نرو Nero تاج ارمنستان را بسر بگذارد. برای آنکه آب دریا را در طیّ مسافرت خود بکثافاتی نیالاید، از راه خشکه خود را برُم رسانید.۷
اخبارات نادرست هرودت
چیزیکه بسیار مایه تعجّب است، این‌است که هرودُت مینویسد: « وقتی که خشایارشا شاهنشاه هخامنشی بقصد فتح یونان، لشکر عظیم آراسته به هلسپُن (Helespontos) (داردانل) رسید، برای گذشتن از آسیا بخاک اروپا، فرمان داد که پُلی بروی آب بسازند. پس از آنکه پُل بانجام رسید، دریا بتلاطم درآمده بندهای پُل از هم گسسته آن را پراکنده و پریشان کرد. شاهنشاه از این حادثه برآشفته امر کرد که سیصد تازیانه بامواج دریا زنند و یک جفت زنجیر در قعر آن افکنند، من نیز شنیدم که خشایارشا میرغضب هم فرستاد تا دریا را با آهن داغ کند و امر کرد که این پیغام باربار (Barbaros) و بی معنی را از طرف شاهنشاه بآب برسانند: ای آب تلخ، سرور و بزرگ تو این‌چنین سزایت میدهد. برای آنکه تو او را آزرده نموده، هتک آبرو نمودی، شاه خشایارشا از روی تو خواهد گذشت، چه تو بخواهی یا نخواهی. مردم حق دارند که از برای تو فدیه نمی‌آورند، زیرا که تو خیانتکار و شور هستی. »۸ نگفته خودپیداست که این خبر هرودُت مورّخ یونان دشمن دیرین ایران، افسانه بی‌سر و پائی‌است و مثل اکثر اخبار او بخصوصه آنچه راجع بجنگ ایران و یونان است آلوده بغرض و تعصّب است. دروغ و مبالغه و استهزا* شاهکار وقایع تاریخی او است. همین خبر را مورّخ دیگر یونانی موسوم به دیوژنس لرتیوس Diogenes Laertius که در قرن سوم پیش از مسیح میزیسته تکذیب نموده، مینویسد که آنرا حقیقتی نیست، زیرا که آب نزد ایرانیان مانند پروردگاری است
هرودت در چند صفحه بعد از خبر اولی راجع بلشکرکشی خشایارشا خبر دیگری ذکر میکند که بخوبی بی‌اساس بودن اقوال وی را میرساند. از آن‌جمله گوید « ایرانیان مهیّای حرکت بودند ولی صبر کردند تا روز بعد در وقت برآمدن خورشید روانه شوند. در روی پُل برگ مورد پاشیدند، انواع و اقسام بخور کردند، پس از آنکه خورشید برخاست شاهنشاه خشایارشا آن را ستایش نموده و از ظرفی زرین فدیه‌ای نثار دریا نمود. آنگاه آن ظرف را با یک پیاله زرین دیگر و یک شمشیر ایرانی که آنان اکیناکس Akinakes می‌نامند در آب انداخت ......... من نمی‌توانم بطور حتم بگویم که شاه آنها را نثار خورشید نمود یا آنکه از کرده خود پشیمان گشته خواست از داردانل دلجوئی کند، برای بی‌احترامی که بدریا کرده بود .»۱۰


۱ Herodotus I, 131,132
۲ Herodotus I, 138
٣ Strabon XV, p. 1066
۴ Strabon XI, p. 778
۵ Act Martyr S.181 & Agathias II,24
۶ Das Urchristentum von Meffert IV Gladbach 1921 S. 578
۷ Le Zend-Avesta par Darmesteter Vol III p. XXIII
۸ Herodotus VII. 35
۹ Diogenes Laertius Prooem-segm 9
۱۰ Herodotus VII, 54


يشت‌ها، بخش نخست - گزارش استاد پورداود
ن٢ص۱۵۹ـ۱۶۲

انجمن ايران‌شناسی
آبان‌ماه۱۳۹۳‌خورشیدی = آبان‌ماه۲۶۲۶‌مادی


۱۳۹۳ مهر ۲۸, دوشنبه

یزدگردشهریار، یادگار جشن هزارهٔ فردوسی



شادروان استاد پورداود در آغاز اینگونه نوشته‌اند:

بشاعر و فیلسوف نامور بنگالی رابیندرانات تاگور
تقدیم گردید

DEDICATED
TO
THE POET PATRIOT AND PHILOSOPHER
OF
INDIA
RABINDRANATH TAGORE

سکه‌ای از یزدگرد سوم، در سال یازدهم شاهنشاهی یزدگرد


یزدگرد شهریار
یادگار جشن هزارهٔ فردوسی

این منظومه که بخشی در برلین و بخشی دیگر در ویسوبهارتی Visva Bharati دانشکده Tagore در بنگاله سروده شده درباره کشته شدن یزدگردسوم، پسین پادشاه ساسانی و ویران شدن ایران است بدست عربها.
یزدگردسوم(۱۱-۳۱هجری) پسر شهریار نوهٔ خسروپرویز، پس از شکست قادسیه درسال چهاردهم هجرت و بتاراج رفتن مداین در سال شانزدهم هجرت و درهم شکستن لشکریان ایران در نهاوند در سال بیست و یکم هجرت، چندی در عراق و فارس و کرمان و سیستان سرگشته همیگشت تا اینکه شاهنشاه جوان بامید گردآوردن سپاه و یاوری همسایگان بخراسان روی آورد، در آن سرزمین در جنگ با ترکان، مرزبان مرو، ماهوی سوری بدو خیانت کرد. بناچار از میدان روی بگردانید و به آسیایی بنزدیک مرو پناه برد. در آنجا خسرو آسیابان بتحریک ماهوی سوری که خود بتاج و تخت ایران چشم داشت دست یزدگرد را از دامن کوشش کوتاه ساخته وی را در سال سی و یکم هجرت بکشت.


و در پایان اینگونه نوشته‌اند:

۲۸ مهرماه ۱۳۱۲ = ۲۰ اکتوبر ۱۹۳۳
شانتی نیکتان Santiniketan بنگاله، هند
ویسوبهارتی Visva - Bharati
دانشکده دکتر رابیندرانات تاگور Dr. Rabindranath Tagore

***


امیدوارم بیاری پروردگار مهربان، در آینده متن کامل این منظومه‌ را با اجازهٔ خاندان محترم استاد و دوستارانش در این صفحه بیآورم.

انجمن ایران‌شناسی.
مهرماه۱۳۹۳خورشیدی = مهرماه۲۶۲۶مادی


۱۳۹۳ مهر ۱۹, شنبه

اقيانوس فراخ‌كرت


فراخ‌كرت
فراخ‌كرت اسم پهلوى اقيانوسى است كه در اوستا واوروكش آمده است. مينوخرد وَركش ضبط كرده است. معنى تحت اللفظى آن، بزرگ‌ساحل و فراخ‌كنار ميباشد. كش كه در زبان فارسى از براى زير بغل و بيغولهٔ ران و سينه استعمال ميشود با جزء دوم اين كلمه اوستائى يكى است. 

چنانكه حافظ ميگويد:
مى بزير كش و سجادهٔ زهدم بر دوش . . . آه اگر خلق شوند آگه از اين تزويرم

از اين اقيانوس غالباً در اوستا اسم برده شده؛ در طى قرأت يشتها بآن خواهيم برخورد. اساساً نميدانيم كه كدام دريا از آن اراده شده است. برخى از مستشرقين درياى خزر يا درياچه آرال پنداشته‌اند. برخى ديگر اقيانوس جنوب ايران حدس زده‌اند. آنطوريكه در اوستا و كتب پهلوى از فراخ‌كرت صحبت شده است، هيچ شكى نميماند كه اقيانوس بسيار بزرگى از آن اراده گرديده است. بندهش در فصل ١٣ چنين گويد: درياى فراخ‌كرت از طرف دامنه جنوبى البرز ثلث زمين را فرا گرفته، از اين جهت است كه فراخ‌كرت ناميده شد. براى آنكه داراى هزار درياچه است. هم چنين چشمهٔ اَردِى ويسور از آنجا برميخيزد. هر يک از درياچه آن داراى شكل مخصوصى است، برخى بزرگ، برخى كوچک و بعضى باندازه‌اى بزرگست كه يكمرد سوار در مدت چهل روز دور آن را تواند پيمود، چه اطراف آن هزار و هفتصد فرسنگ است.
شايد از تشتريشت بتوان استنباط نمود كه از فراخ‌كرت، اقيانوس هند كه در جنوب ايران واقع است، اراده گرديده است. در يشت مذكور مكرراً آمده است كه تشتر (تير) فرشته باران از فراخ‌كرت آب برگرفته بر روى زمين ميباراند. در فقره ٣٢ يشت مذكور گويد:
« آنگاه تشتر درخشان از اقيانوس فراخ‌كرت برخاست. بعد از آن مِه از آن طرف كوه هند كه در ميان اقيانوس فراخ‌كرت واقع است بلند گرديد ».
عجالتاً بهمين قدر توضيح اكتفا ميكنيم تا در آبان‌يشت ( اردى ويسور ناهيد ) دوباره بسر آن برگرديم.

يشت‌ها بخش نخست - گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص١٣٣پ و ۱۳۵پ

فراخوكرت frāxv kart
فراخكرت، فراخ ساخته شده، درياى فراخكرت. نام درياييست كه دانشمندان آنرا با درياى مازندران تطبيق ميكنند، نام ديگر اين دريا « وئووروكش » vourukaš است.
فرهنگ پهلوى تأليف دكتر بهرام فره‌وشى، ص١۶١

انجمن ايرانشناسى.


۱۳۹۳ مهر ۱۴, دوشنبه

مهر در اوستا


مهر در اوستا
هرچند كه در گاتها اسمى از مهر بمعنى فرشته فروغ و روشنائى برده نشده است، چنانكه از هوم و فروهر هم در اين قسمت اوستا اثرى نيست. ولى ساير جزوات كتاب مقدس پر است از عظمت او. يشت دهم كه پس از فروردين يشت بلندترين يشت است منسوب باو است. مهريشت مانند همه يشتهاى بلند، بسيار قديم و بى اندازه دلكش است. مهريشت منظوم و به ۳۵ باب تقسيم گرديده كه مجموعاً ۱۴۶ قطعه است. هر يک از قطعات بطور غير مساوى داراى ادبيات مى باشد. اين منظوم طورى نيست كه بتوان اوزان آنها را مثل پنج گاتها معين نمود و يا يک قاعده كليّه از براى عدد سيلابها و يا آهنگها قرار داد، مگر آنكه خواسته باشيم قطعات آنرا تجزيه نموده هر يک را منفرداً شرح دهيم.١ مهريشت بخوبى يادآور عهد آريايى است و نيز واضحاً در آن اصطلاح زرتشتى ديده ميشود. در سنّت است كه پيش از حضرت زرتشت پيغمبرانى آمدند و رفتند. وخشور ايرانى آئين كهن را تجديد نمود و به تكميل رسانيد. اين سنت را نيز حقيقى است زرتشت دين پيشين آريائى را، همان دينى كه امروز اصول آن در ويد برهمنان مندرج است تجديد نمود و مردم را به پرستش خداى يگانه هدايت كرد. گروه پروردگاران قديم را آفريده اهورامزدا خواند، همه را گماشتگان پروردگار بزرگ ناميد كه از طرف مصدر جلال، مانند كارگزاران در تمشيت امور دنيوى بندگان پردازند. باين كارگزاران ايزدى در مزديسنا مانند ساير اديان ايزدان (فرشتگان) نام داده‌اند. مهر يكى از آن فرشتگان است. هرچند كه در جزو دسته هفتگانه مهين فرشتگان امشاسپندان نيست ولى سراسر اوستا سرودگوى عُلوّ مقام او است. مستشرق دانشمند هلاندى تيل Tiele كليّه مطالب مهريشت را تجزيه نموده آثار آريائى و تجدّد زرتشتى آن را بطورى كه در ذيل ملاحظه ميكنيد نشان ميدهد.٢ از مهريشت دو مطلب عمده ميتوان استخراج نمود و آن را بنيان و پايه قرار داد، اول راستى و دوم دليرى. اين يشت را نيز ميتوان سرچشمه راستگوئى و پهلوانى ايرانيان دانست كه در دنياى قديم مخصوصاً باين دو صفت شهرت داشتند و يونانيان، دشمنان ديرين هم آن را انكار نكرده‌اند. مهر، ايزد هماره بيدار و غرق اسلحه براى يارى كردن راستگويان و برانداختن دروغگويان و پيمان‌شكنان در تكاپو است. در آغاز يشت دهم در فقره دوم در همان جائى كه در واقع مهريشت از آنجا شروع ميشود، اهورامزدا بسپنتمان زرتشت گويد: من مهر را مانند خود شايسته ستايش و سزاوار نيايش آفريدم. اى سپنتمان كسى كه بمهر دروغ گويد و پيمان شكند و شرط وفا نداند، ويران كنندهٔ كشور و كشنده راستى است. اى سپنتمان تو نبايد عهدى كه بستى بشكنى، خواه با يک مزديسنا، خواه با يک ديويسنا. چه معاهده با هركه بسته شد، درست و قابل احترام است.٣ چنانكه اشاره كرديم مهر در آغاز يشت از آفريدگان اهورامزدا محسوب است و از براى محافظت عهد و ميثاق مردم گماشته شده است. از اين رو فرشته فروغ و روشنائى است تا هيچ چيز از او پوشيده نماند و در سراسر جهان آنچه از راست و دروغ ميگذرد و عهدى كه بسته و شكسته ميشود، كليه نزد او پيدا و آشكار باشد. براى آنكه خوب از عُهدهٔ خدمت پاسبانى و نگهبانى برآيد، اهورامزدا باو هزار گوش و ده هزار چشم داده. در تفسير پهلوى اين يشت چنين آمده است كه اين گوشها و چشمها خود جداگانه فرشتگانى هستند كه از طرف مهر گماشته شده تا همه اعمال مردمان را از آنچه ديده و شنيده‌اند باو خبر دهند. در تاريخ ايران ميخوانيم از آنكه قسمتى از لشكريان شاهنشاهان قديم بچشم و گوش مملكت ناميده ميشده‌اند. بى شک مهريشت مأخذ آن است و بعلاوه ده هزار ديدبان بخدمت او گماشته دائماً در اطراف زمين در گردش‌اند و وقايع را بمهر خبر ميدهند. مقام مهر در بالاى كوه هرا Hara ميباشد. در آنجائى كه نه روز است و نه شب و نه تاريكى و نه باد سرد و گرم و نه ناخوشى و نه كثافت. از آنجا بممالک آريائى نگران است. اين آرامگاه خود به پهناى كره زمين است، يعنى كه مهر در همه جا حاضر است. كسى كه از حق خويش محروم گشته بنزد مهر شكايت برد. هرچند كه آواز او ضعيف باشد، امّا ناله گله‌آميز، سراسر جهان را فرا گيرد و بعالم بالا رسد. مهر از آن آگاه گشته بيارى شتابد و نيز از براى مهر برج بزرگى معين است كه هميشه در آنجا مانند پاسبان بپا ايستاده آماده خدمت است. مهر مانند سروش هميشه بيدار و دشمن ديو خواب است. بازوان او باندازه‌اى توانا و رساست كه تمام دنيا را تواند فرا گرفت و دروغگو را در هركجا كه باشد، خواه در مشرق، خواه در مغرب، خواه در مركز زمين بچنگ تواند آورد. دليرى و بينائى و فريفته نشدنى از صفات مختصه بمهر است. كليه خصايصى كه لازمه وظيفه او است باو داده شده است. هم چنين اسباب كار پاسبانى او از هر جهت فراهم است. مهر مانند ناموران شاهنامه، خود بر سر، زره زرين در بر، سپر سيمين بدوش افكنده، گرز گران بدست گرفته، بگردونه زرين كه بيک طرز مينوى ساخته شده و داراى چرخهاى درخشان بلند است نشسته است. چهار اسب سفيد او را چُست و چالاک گرد گيتى ميگرداند، در گردونه مهر يک هزار تير ناوک زرين، يک هزار نيزه، يک هزار تبرزين پولادين، يک هزار تيغ، يک هزار گرز آهنين و فلاخن موجود است. فرشته پيروزى بهرام و فرشته فرمانبردارى سروش و فرشته دادگرى رشن و فرشته درستى ارشتاد و فرشته نيک‌بختى و فراوانى پارند و فرشته توانگرى و ثروت اشى(ارت) از پيش و پس و راست و چپ مهر ميتازند.۴ بخصوصه ايزد رام از ياران اوست. چون دين زرتشتى عملى است، مهر نيز در همين دنيا بدروغگويان و پيمان‌شكنان سزا ميدهد، آنانرا پريشان و سرگردان ميسازد، خان و مان شان را بباد ميدهد و در ميدانهاى جنگ ضربت تيغ و تير و نيزه آنانرا كارگر نميسازد، خوار و زبون، آنانرا بخاک سياه ميافكند. همچنين دينداران راستكردار را بنعمت و خوشى و سرافرازى و آبادى و شهريارى و برترى مى‌نوازد و در ميدانهاى جنگ پيروزمندشان ميگرداند. بمناسبت زور و توانائى مهر است كه در زمان قديم پادشاهان بخصوصه باو توجّه داشته‌اند. در خود يشت دهم نيز غالباً آمده است كه مهر شهريارى بخشنده است. از اين جهت در ميان طبقه شرفا و جنگجويان بيشتر از فرشتگان ديگر ستوده ميشده است.
از آنكه مهر خورشيد نيست بلكه فرشته روشنائى و فروغ است بخوبى از خود يشت دهم از فقره ١٣ و ٩۵ برميآيد. در اين دو فقره از برخاستن مهر پيش از خورشيد و گردش او پس از فرورفتن خورشيد صحبت شده است. در فقره ١۴۵ همين يشت آمده است « ما ستارگان و ماه و خورشيد و مهر، شهريار همه ممالک را ميستائيم ». گذشته از مهريشت در ساير قسمتهاى اوستا نيز ميان خورشید و مهر امتياز داده شده است. از آن جمله در ونديداد فرگرد ١٩ فقره ٢٨ از هويدا شدن مهر و بدر آمدن خورشيد سخن رفته است. در كتب متأخرين هم اين امتياز موجود است. در فصل ۵۳ كتاب مينوخرد گويد « داناى مينوخرد پرسيد كه چگونه نماز و ستايش يزدان بايد كرد، مينوخرد در پاسخ گفت هر روز سه بار وقتى كه خورشيد و مهر برابر گشته روان گردند ». در فصل ٣ از بهمن يشت در فقره ۴۷ آمده است " مترو (مهر) دارنده دشتهاى فراخ، خروش برآورده به هوشيدر گويد: اى پسر زرتشت دين نيک را برقرار ساز و بخورشيد تيز اسب بانگ زده گويد: بجنبش در آى، چه هفت كشور گيتى تيره و تار گرديد ". نگهبانى يک قسمتى از روز كه موسوم است به هاونى يا هاون‌گاه كه از سپيده‌دم تا نيمروز باشد، با مهر است.
گفتيم كه روز شانزدهم ماه مخصوص بمهر است. اگر مهر و خورشيد يكى بود، نبايستى روز يازدهم ماه هم مخصوص بآفتاب گشته، خورشيدروز ناميده شود. گذشته از دين كه اسم خداوند است، اسامى فرشتگان در سى‌روز ماه مكرر نشده است. شكى نيست كه مهر و خورشيد يكى نيست و هيچ شكى هم نيست كه اين دو از زمان بسيار قديم بهم مشتبه گشته، يكى پنداشته شده است. چنانكه فروهر و روان بهم مشتبه شده است و ذكرش در مقاله فروهر بيايد. چه استرابون كه ذكرش گذشت، مينويسد كه ايرانيان خورشيد را باسم مهر ميستايند. پنج قرن بعد از آن هم Elische مورخ ارمنى قرن پنجم ميلادى نقل از وعاظ زرتشتى كرده ميگويد « خورشيدى كه بواسطه اشعهٔ خود جهان را روشن كند و بواسطه حرارت خود غذاى انسان و جانوران را نضج دهد، كسى كه از سخاوت يكسان و داد و دهش مساوى خويش مهر ناميده شده است ».۵
از روى دستور يشت دهم، آنانى كه باحكام مذهبى آشنا نيستند و كسانى كه شايسته مقام پيشوائى نباشند، نبايد مباشر مراسم و تشريفات آئينى مهر گردند. در هنگام بجاى آوردن آن بايد پاک بود و غسل نمود. بعدها اين شروط با آئين مهر باروپا رفته، شايد مآخذ غسل تعميد عيسويان همين باشد.
از آنچه گذشت ميتوان گفت كه مهر فرشته روشنائى و جنگ است. در كتب متأخرين نيز وظيفه حساب و رهنماى روز واپسين باو داده شده است. از آن جمله مهر در روز قيامت بهمراهى سروش و رشن، روان راستگويان را در سر پل چنوت از دست ديوهائى كه ميخواهند او را بدوزخ كشانند، نجات ميدهد.۶ ارداى‌ويراف مقدس در سير بهشت و دوزخ پس از آنكه از پل چنوت گذشت، مهر و رشن و اندرواى و بهرام با او در گردش همراه شدند.٧
بقول بندهش انواع گل بنفشه مخصوص بمهر است.٨

١ رجوع شود به Über die Metrik des jüngeren Avesta von Karl Geldner Tübingen 1877
٢ مهريشت از قطعه ١-۶ مقدمه‌ايست در توحيد، كه اصلاً متعلق باين يشت نيست. بعدها افزوده شده است. از قطعه ١١٨-١٣٩ شامل قسمت رسومات دينى است. از قطعه ١۴۰-۱۴۴ عبارت است از توصيف و مدح و ثنا. در صورتى كه از قطعه ١۱۵-۱۱۷ را از قطعات مستقل ندانيم، ميتوان آنرا نيز جزو قسمت رسومات دينى شمرد و بقطعه ١١٨ مذكور مربوط و متصل كرد. بطور يقين در قطعات ٩و١٨-٢١ و ٢٣-٢۴ و ٢٨-٣۴ و ٣٧-۴۳ و ۴۸ و ٨٣-٩۴ و ٩٨-١٠١ و ١٠۵-١١١ علائم نفوذ آئین زرتشتى است. پس از تجزيه قطعات مذكور، مابقى را بايد يادگار عهد آريائى دانست. 
رجوع شود به  C. P. Tiele, Die Religion bei Iranischen Völker, Deutsche Ausgabe von Gehrich Gotha 1903 S. 32
٣ مزديسنا و ديويسنا را ميتوان به مؤمن و كافر ترجمه نمود.
۴ پارند Parend پهلوى كلمهٔ اوستائى پارندى Pārendī ميباشد. اشى را نيز اشيش‌ونگوهى مينامند.
۵ رجوع شود به Darmesteter, Le Zend-Avesta vol II p 441
۶ رجوع شود به La vie Future d'après Le Mazdéisme par Nathan Söderblom Paris 1901 p. 95-96
٧ رجوع شود به Arta Vîrâf-Namah par Barthélemy, Chapitre V Paris 1887
٨ رجوع شود به Bundehesh von Fer. Yusti, Capitel XXVII

يشت‌ها، بخش نخست - گزارش استاد پورداود
ن٢ص۴۰۲-۴۰۷

انجمن ايرانشناسى.
ويژه‌نامه مهرماه ١٣٩٣



۱۳۹۳ مهر ۱۱, جمعه

جشن مهرگان


جشن مهرگان١
روز شانزدهم هرماه مخصوص بفرشته فروغ و بمهر روز موسوم است و اين روز عيدى است. بخصوصه روز مذكور در خود مهرماه جشن بسيار بزرگى است. بقول بندهش مشيا و مشيانه در چنين روزى تولّد يافتند. اين جشن را در قديم متراكانا ميگفتند، يعنى متعلق بمهر. بعد مهرگان شد و مهرجان معرب آن است. اين جشن بزرگ شش روز طول ميكشد. از روز شانزدهم شروع شده بروز بيست و يكم كه رام‌روز باشد، ختم ميگردد. روز آغاز را مهرگان عامه و روز انجام را مهرگان خاصه گويند. در ايران قديم فقط دو فصل داشتند. اول تابستان (هَمَ Hama) پس از آن زمستان (زَينَ Zayana، ازهمين كلمه است: دى). در كليه اوستا از همين دو فصل اسم برده شده است. نوروز جشن آغاز تابستان است و مهرگان جشن آغاز زمستان. بخصوصه جشن مهرگان بسيار شوخ و سرورانگيز بود. كتزياس مينويسد كه پادشاهان هخامنشى هيچ نبايستى مست شوند مگر در روز جشن مهرگان كه لباس فاخر ارغوانى پوشيده در باده‌پيمائى با ميخوارگان شركت مينمودند. مورّخ ديگر دوريس Duris مينويسد كه در اين جشن پادشاه ميرقصيد.٢ بقول استرابون Strabon خشترپاون(ساتراپ) ارمنستان در جشن مهرگان بيست‌هزار كره اسب، برسم ارمغان بدربار شاهنشاه هخامنشى ميفرستاد. اردشير بابكان و خسروانوشيروان در اين روز رخت نو بمردم مى‌بخشيدند. در بندهش آمده است كه روز مهرگان مشيا و مشيانه (آدم و حوّا) از نطفه كيومرث پديد آمدند.٣
از علماى ايرانى و عرب اخبارات زيادى در خصوص مهرجان نقل شده است. از آن جمله مذكور است كه در موقع اين جشن موبدان موبد، خوانچه‌اى كه در آن ليمو و شكر و نيلوفر و به و سيب و يک خوشه انگور سفيد و هفت دانه مورد گذاشته شده بود، زمزمه كنان (واچ گويان) نزد شاه ميآورد.۴
ابوريحان بيرونى كه در سال ۳۶۲ هجرى تولد يافت و از بزرگان علماى ايران شمرده ميشود، در كتاب معروف خود الآثارالباقيه عن‌القرون‌الخاليه، مفصلاً از عيد مهرجان صحبت ميدارد. از آن جمله مينويسد« گويند مهر كه اسم خورشيد است، در چنين روزى ظاهر شد. باين مناسبت اين روز بدو منسوب كرده‌اند. پادشاهان در اين جشن تاجى كه بشكل خورشيد و در آن دائره‌اى مانند چرخ نصب بود، بسر ميگذاشتند و گويند در اين روز فريدون به بيور اسب كه ضحاک خوانندش دست يافت. چون در چنين روزى فرشتگان از آسمان بيارى فريدون فرود آمدند، بياد آن در جشن مهرگان در سراى پادشاهان مرد دليرى ميگماشتند كه بامدادان بآواز بلند ندا ميداد، اى فرشتگان بسوى دنيا بشتابيد و جهان را از گزند اهريمنان برهانيد. و گويند خداوند در اين روز زمين را بگسترانيد و در اجساد، روان بدميد و در اين روز كره ماه كه تا آن وقت گوى تاريكى بود، از خورشيد روشنائى و نور كسب نمود. از سلمان فارسى نقل شده است كه او گفت، ما در زمان ساسانيان قائل بوديم از آنكه خداوند ياقوت را در روز نوروز از براى زينت مردمان بيافريد و زبرجد را در روز مهرجان، و اين دو روز را بر ساير ايام سال فضيلت داد، چنانكه ياقوت و زبرجد را بر ساير جواهرات. در آخرين روز اين جشن كه بيست و يكم ماه باشد، فريدون ضحاک را در كوه دباوند بزندان انداخت و خلايق را از گزند او برهانيد. لاجرم در اين روز عيد گرفتند و آفريدون مردم را امر كرد كه كُشتى بميان بندند و واج زمزمه كنند و در هنگام خوردن و آشاميدن لب از سخن فرو بندند. چون مدت استيلاى ضحاک هزار سال طول كشيد و ايرانيان خود مشاهده كردند كه ممكن است عمر انسان اين همه طولانى گردد، از اين روز ببعد دعاى خيرشان در حق يكديگر چنين بود(هزار سال بزى).
زرادشت فرمود كه آغاز و انجام جشن مهرجان در عظمت و شرافت مساوى است، پس هر دو روز را عيد بگيريد. از اين پس هرمز بن شاپور در تمام روزهاى مهرجان جشن برپا داشت. در زمن بعد پادشاهان و مردمان ايرانشهر از آغاز مهرجان تا مدت سى روز مانند نوروز عيد ميگرفتند و هر پنج روز را بيک طبقهٔ از شاهزادگان و موبدان و بزرگان و بازرگانان و رزميان و دهقانان و اهل حرفه و صنايع مخصوص نمودند».۵
ابوريحان بيرونى در كتاب ديگر خود موسوم به كتاب التفهيم‌فى‌صناعة‌التنجيم، در نسخه فارسى آن گويد «مهرجان، روز است از مهرماه و نامش مهر و اندرين روز آفريذون ظفر يافت بر بيوراسب جاذو، انک بضحاک معروف است و بكوه دنباوند باز داشت و روزها از بس مهرگانست همه جشن‌اند بر كردار آنچ از بس نوروز بوذ و ششم اين مهرگان بزرگ و رام‌روز نامست و بذين دانندش».۶
بلعمى مينويسد «آفريدون ظفر يافت و ضحاک را بگرفت و بكشت و همان روزگار تاج بر سر آفريدون نهاده، جهان بر وى سپرد و آن مهر روز بود از مهرماه و آن را مهرگان نام كردند و عيد كردند و آفريدون بملک بنشست».۷
فردوسى نيز در خصوص بر تخت نشستن فريدون گويد:
بروز خجسته بر مهر و ماه . . . بسر برنهاد آن كيانى كلاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بفرمود تا آتش آفروختند . . . همه عنبر و زعفران سوختند
پرستيدن مهرگان دين اوست . . . تن آسائى و خوردن آئين اوست
كنون يادگار است از او ماه و مهر . . . بكوش و برنج ايچ منماى چهر

اين عيد باندازه‌اى بزرگ و محترم بوده كه استيلاى عرب هم نتوانست آنرا از ميان ببرد. بسا عادات و رسومات ايران در مدت غلبه و قهر مغول از دست رفت. از اشعار منوچهرى برميآيد كه در عهد سلطان مسعود غزنوى كه در سال ۴۲۱ هجرى جلوس نمود، باشكوه و جلال تمام در دربار سلطان، مثل سابق جشن مهرگان ميگرفتند. جشن مهرگان در تمام آسياى صغير نيز معمول بود و از آنجا با آئين مهر باروپا رفت كه ذكرش بيايد. جاى تعجب است كه از اين عيد باين بزرگى و شريفى در طى اخبارى كه در خصوص آئين مترا در اروپا خوانده ميشود، اسمى نيست. مستشرق دانشمند بلژيكى كومون Cumont در كتاب نفيس خود " آئين مترا " ميگويد: بدون شک جشن مهرگان كه در ممالک رُم قديم، روز ظهور خورشيد تصور ميشده و آن را Sol Natalis invicti يعنى روز ولادت خورشيد مغلوب نشدنى ميگفته‌اند، به ۲۵ دسامبر كشيده شده و بعد از نفوذ دين عيسى در اروپا روز ولادت مسيح قرار داده شده است. در انجام اين مبحث متذكر ميشويم كه در فرهنگها مهرگان بزرگ و مهرگان خُرد اسم دو مقامى است از موسيقى.



١ ملكا جشن مهرگان آمذ . . . جشن شاهان و خسروان آمذ
   خز بجاى مُلحَم و خرگاه . . . بدل باغ و بوستان آمذ
   مورد بجّاى سوسن آمد باز . . . مى بجّاى ارغوان آمذ
روذكى المعجم فى معايير اشعارالعجم ص٢٧٠

٢ Clemen, Die Griechi. u. Latein. Nachrichten über die Persische Religion S. 90
٣ رجوع شود به بندهش فصل ۱۵ چاپ يوستى yusti
۴ ونديشمان Windischmann در كتاب خود ميترا Mithra در صفحه ۵۷ در جزو اشياء خوانچه، سيسيف Sysiphe هم افزوده است. نگارنده اين كلمه را در جائى نديدم، شايد سيسنبر Sisymbrium باشد كه ميدانيم گياه مقدسى است و بندهش آن را گياه مخصوص بهرام ايزد ذكر كرده است. آن گياهى است شبيه بنعناع و خوشبو، تخم آن ريزه‌تر از تخم ريحان است. رجوع شود به بحرالجواهر و تحفة‌المؤمنين.
۵ رجوع كنيد بكتاب آثارالباقيه چاپ زاخو Sachau ص٢٢٢-٢٢۴هنوز هم دعاى هزار سال بزى معمول است، چون جشن مهرگان در ميان مسلمانان منسوخ شده، اين دعا را در جشن نوروز بعبارات ديگر بهمديگر ميگويند. تا در اين سالهاى اخير پارسيان در وقت غذا خوردن صحبت نميكردند.
۶ نقل از يک نسخه خطى كه در كتابخانه ملّى پاريس موجود است. نگارنده در اوقاتى كه لغات فارسى كتاب مذكور را استخراج ميكردم غفلت نموده شماره نسخه را ضبط نكردم.
٧ بلعمى چاپ كانپور ص۴۶


يشت‌ها - گزارش استاد ابراهيم پورداود
ن٢ص۳۹۶-۴۰۰

انجمن ايرانشناسى.
ويژه‌نامه مهرماه١٣٩٣