۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه

پیشنهاد کتاب: اخلاق ایران باستان؛ تألیف: دین‌شاه ایرانی (سلیستر)


اخلاق ایران باستان
اخلاق ایران باستان
تألیف: دین‌شاه ایرانی (سلیستر)
چاپ سوم
از سلسلهٔ انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی
چاپخانه راستی - تهران ۱۳۳۴
۱۰۳ صفحه بزبان فارسى، قطع رقعی با جلد شوميزى

شناسنامه ى كتاب برابر نسخه ى اصلى آمده است، تا براى بدست آوردنش از كتابخانه ها سودمند افتد.











Dedicated
TO
THE REVERED MEMORY 
OF
THE LATE Mr. FRAMJI JAMSHEDJI KERAVALLA


فهرست مندرجات کتاب اخلاق ایران باستان

دیباچه/۱-۲
تقریظ/۳-۴
دایرهٔ کمال/مقابل صفحه۱۳
گاتها و تعلیمات اخلاقی آن/۵-۲۳
نقشهٔ اخلاق ایران باستان/مقابل صفحه۲۲
نفوذ تعالیم گاتها در سایر قطعات اوستا/۲۴-۴۶
تعلیم و تربیت در ایران باستان/۴۶-۵۴
نمونه‌ای از تعلیمات اوستا/۵۵-۷۷
عقاید مورخین یونان و روم راجع بایرانیان باستان/۷۸-۸۹
ترجمهٔ کتیبهٔ داریوش در بهستان/۹۰-۹۳
ترجمهٔ قسمتی از کتیبهٔ نقش رستم/۹۴
پیمان گواه گیران/۹۵
اندرز آدرباد ماراسپند/۹۶-۱۰۰
اندرز انوشه روان خسرو کبادان/۱۰۱

***

دیباچه

این کتاب مجموعهٔ مختصری است از تعالیم حضرت زرتشت و نمونه‌ای است از اخلاق ایرانیان باستان که در جزو انتشارات مزدیسنا منتشر میگردد.
باب اول و دوم این کتاب شرح مختصری است از تعالیم اخلاقی «گاتها» و اثرات آن در سایر قطعات اوستا و از برای سهولت خوانندگان توضیحات و یادداشتهای لازمه در پاورقی افزوده شده‌است.
قطعات منتخبه از گاتها و قطعات دیگر اوستا و ادبیات پهلوی که باب سوم این کتاب را تشکیل میدهد بهترین شاهد است که آئین زرتشت دارای بلندترین تعالیم اخلاقی است و ایرانیان قدیم دارای دین پاک یکتاپرستی بوده‌اند.
در باب چهارم این کتاب بعضی عقاید و آراء مورخین و نویسندگان یونان و روم قدیم را راجع باخلاق ایرانیان باستان جمع آورده‌ایم. این قسمت تقریباً ترجمه‌ای است از کتاب دکتر آدولف راپ (Dr. Adolph Rapp).
مندرجات این کتاب مطالب تازه‌ای نیست بلکه همان مطالبی است که سالها علمای اروپا آنها را مورد بحث و تحقیق قرار داده‌اند، دایرهٔ کمال که اثر فکر نگارنده است خلاصه و فهرست تعلیمات زرتشت است که در یک نظر خوانندگان را بحقیقت مزدیسنا و فلسفهٔ گاتها و امشاسپندان آشنا میسازد.
در اینجا لازم میدانیم از آقای پورداود که در مطالعهٔ این نامه دقت فرمودند و از آقای بهرام گور انکلساریا که قسمت اوستا و پهلوی باب سوم را از نظر گذرانیده‌اند تشکر کنیم و نیز از آقای سپنتا که بیانات ما را برشتهٔ تحریر فارسی معمولی در آورده‌اند، زیرا متأسفانه در دارالفنون هندوستان فقط ادبیات قدیم فارسی تدریس میشود و اغلب فارسی دانهای هند از طرز نگارش فارسی کنونی بی‌بهره میباشند.
اینجا موقع را غنیمت شمرده لازم میدانیم مقصود خود را از انتشار این قبیل کتب بیان کنیم: نخستین نظریهٔ ما این است که باین وسیله زرتشتیان ایران را که قرنها در اثر سیاه روزی و غفلت از تعلیمات مذهبی خود دور افتاده‌اند بشاه راه حقیقت راهنمائی کنیم و آنان را بارزش آن گوهر گرانبها که در دست دارند آگاه سازیم تا در اثر عدم اطلاع در عقاید خود مشکوک نگردند و مجذوب تبلیغات این و آن نشوند.
مقصود دوم این است که سایر برادران ایرانی ما بدانند اساس آئین زرتشت بر یکتاپرستی نهاده شده و تعلیمات آن دارای بلندترین مقام اخلاقی و روحانی است و چون بدقت بنگریم خواهیم دید در اساس و مقصد آئین ایرانیان قدیم و مذهب حالیهٔ ایران با هم موافقت دارند و هر دو متوجه یک نقطه و راهنمائی بیک مقصد مقدس میباشند.
بنابراین چه بهتر از آنکه همه برادروار یگانه و یکرنگ دست بدست داده در خدمت نمودن بایران خود را شریک همدیگر بدانیم
گر مسلمان و نصارا و گر از زرتشتیم
همه از یک نسب و یک پدر و یک پشتیم
جز این مقصود دیگری نداریم، بعقیدهٔ ما در این عصر تمدن هرکس راجع بمذهب خود باید دارای عقیده مختار و آزاد باشد زیرا مذهب رابطهٔ خصوصی است مابین وجدان هرکس و خدای او و بهیچ وجه دیگران حق دخالت در آن ندارند. این است که بعقیدهٔ نگارنده تبلیغات مذهبی که تنها از برای جذب قلوب بعمل آورده میشود شایسته این قرن نیست در دنیای متمدن امروزی مؤثر و مفید نخواهد بود.
کسی که از آزادی عقیده در مزدیسنا و تعلیمات اخلاقی اوستا و فلسفهٔ آن اگاهی داشته باشد و از بهگود گیتای (Bhagwad Gita) هندوان و انجیل مقدس عیسویان باخبر باشد و در قرآن شریف دقتی نموده باشد و از فلسفهٔ عالی تصوف ایران سررشته‌ای در دست داشته باشد با عمر خیام هم آواز شده خواهد گفت:
بتخانه و کعبه خانهٔ بندگیست/ ناقوس زدن ترانهٔ بندگیست
زنار و کلیسا و تسبیح و صلیب/ حقا که همه نشانهٔ بندگیست

دینشاه ایرانی سلیسیتر
رئیس انجمن زرتشتیان ایران، بمبئی

***

تقریظ

بسیار جای شادمانی است که اینک کتاب دیگری راجع بآئین کهن، بزبان فارسی تألیف شده بمعرض مطالعهٔ دوستاران ایران قدیم گذاشته میشود. تا چند سال پیش از این اگر کسی را احساسات ملی بر آن میداشت که از دین آباء و اجداد خود اطلاعی یابد، بهیچوجه وسیله‌ای نداشت. چه تألیفات عدیده مستشرقین و دانشمندان اروپا در خصوص دین زرتشتی دسترس عموم نیست. اگر هم در طی مطالعهٔ کتب نویسندگان عرب بمسائل دینی ایران قدیم برمیخورد، جز یک مشت ناسزا و موهومات آلوده بغرض و تعصب چیزی بدست نمیآورد. ولی نظر بتاریخ درخشان ایران و اخلاق ستوده قوم آن که غالب مورخین قدیم ذکر کرده‌اند، درک میکرد که دین زرتشتی نباید این طوری که مدعیان نوشته‌اند باشد. این حال اسفناک بهمین منوال ادامه داشت تا اینکه در این سالهای اخیر، احساسات ملی ایرانیان روی بازدیاد نهاد و عموما بیاد مفاخر خود افتاده‌اند و مستقیماً از خود کتب دینی زرتشتی جویای اخلاق ایران باستان شدند. از پرتو این احساسات قسمتی از کتاب مقدس اوستا بزبان فارسی تفسیر گردیده و حقیقتی کشف گشته، خط بطلانی بگفتار مدعیان متعصب کشیده شده‌است. اینک از مطالعهٔ این کتاب که مؤلف دانشمند آن آقای دینشاه ایرانی که خود پیرو آئین کهن و کاملا بتعلیمات پیغمبر ایران آشناست، از برای هر ایرانی نژاد بخوبی ممکن است بداند که آباء و اجدادش خدای یگانه میپرستیدند یا بقول مدعیان آتش معبود آنان بوده. کلیهٔ مطالب این کتاب مستند است بخود اوستا که در عهد هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان نیز همین مطالب در آن مدون بوده و پس از استیلای شوم عرب، تصرفاتی در کتاب مقدس روی نداده، فقط بدبختانه قسمت مهم آن دستبرد تعصب و حوادث روزگار و پیش آمدهای ناگوار شده‌است. گذشته از اوستا، کتیبه‌های خطوط میخی شاهنشاهان هخامنشی که تا باندازه‌ای گویای اخلاق پاک ایران قدیم است، ممد صحت مندرجات این کتاب است. این خطوط میخی که هم از عهد داریوش بزرگ (۵۲۲-۴۸۶) تا عهد اردشیر سوم هخامنشی (۳۵۹-۳۳۸ پیش از میلاد) در کوههای بهستان (بیستون) و الوند و ابنیهٔ شوش و پارس نقش بسته شده، بهمان ترکیب اصلی خود بجاست. همچنین از مندرجات کتب عدیده پهلوی و پازند مثل دینکرد و بندهش و زادسپرم و مینو خرد و اردای ویرافنامه و شایست لاشایست و دادستان دینیک و شکند گمانیک ویجار و اندرزنامهٔ آذربد مهر اسپند و پتت ایرانیک و بهمن یشت و غیره در این کتاب استشهاد شده است. برخی از مطالب کتب دینی پهلوی که غالباً در قرون وسطی جمع آوری شده، در اوستای حالیه نیز موجود است و برخی دیگر آن از قسمتهای مفقود شده اوستاست و یک رشته از مطالب این کتب پهلوی نیز سنتها و داستانها و احادیثی است که از زمان بسیار قدیم در میان ایرانیان شایع بوده و دارای علائم قدیمی است و تصرفات قرون متأخر کمتر در آنها احتمال برده میشود. گذشته از این اسناد بومی، اخبارات مورخین و نویسندگان قدیم یونان و رم و بیزانس و سوریه و ارمنستان که از قرن پنجم پیش از مسیح تا قرون وسطی، شاهد برخی از مسائل دینی مزدیسناست، در این کتاب ذکر شده‌است. چنانکه ملاحظه میشود مؤلف دانشمند، تمام وسائل موجوده را از برای روشن نمودن مطالب این کتاب بکار برده و در کمال مهارت در هر مبحثی از برای نمونه بطور اختصار بذکر یک دو فقره اسنادو شواهد فوق پرداخته است. از مطالعه این کتاب بخوبی میتوان دریافت که اصول تعالیم پیغمبر ایران در مدت تقریباً سه هزار سال در کلیه متب دینی زرتشتی تغییر نکرده، چه همین اصول در گاتها که سرودهای مقدس خود مؤسس دین است و زمان انشاء آن بعقیدهٔ اکثر دانشمندان ایران‌شناس بیش از هزارسال پیش از مسیح است، با مندرجات اجزاء دیگر اوستا که چند قرن پس از عهد حضرت زرتشت انشاء شده و با مندرجات کلیهٔ کتب دینی پهلوی و پازند که در قرون وسطی تألیف شده و با مندرجات کتب روایات که در قرن هجدهم میلادی تدوین آنها بزبان فارسی انجام یافته مطابق است.
قرائت این نامه با این همه اسناد قدیم و معتبر، اشتباه هزارساله را از ما رفع کرده، نمودار اخلاق پاک نیاکان پارسا و نامدار ما و گواه آئین نیک مزدیسناست.

پورداود
برلین ۲۶ فروردین ۱۳۰۹ = ۱۵ آوریل ۱۹۳۰

***
انجمن ایرانشناسی.
اسفندماه۱۳۹۳خورشیدی=اسفندماه۲۶۲۶مادی



پیشنهاد کتاب: خرّمشاه؛ کنفرانسهای پورداود در هندوستان


خرّمشاه
کنفرانسهای پورداود در هندوستان
راجع بآئین و تاریخ و لغت ایران قدیم
از سلسله انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی
۱۱۲ صفحه بزبان فارسى، قطع رقعی با جلد شوميزى

شناسنامه ى كتاب برابر نسخه ى اصلى آمده است، تا براى بدست آوردنش از كتابخانه ها سودمند افتد.

خرمشاه
خرّمشاه





















فهرست مندرجات

۱  دیباچه - معارف/۳
۲  اودواده - ایرانشاه؛ تعریف ده اودواده و معبد ایرانشاه/۱۲
۳  نطق در مدرسه اودواده: ایران وطن قدیم و مقدس پارسیان/۱۷
۴  مدرسه آتربان در اندری: پیشوایان دین زرتشت در قدیم/۲۱
۵  تقویم و فرق آئین مزدیسنا/۲۸
۶  قصیده؛ فرور داریوش/۳۷
۷  ترجمه انگلیسی قصیده فرور از دینشاه جی جی باهای ایرانی/۳۹
۸  زبان فارسی و لزوم آموختن آن/۴۴
۹  فروردین - فروهر - فروشی؛ معنی و وجه تسمیه ماه اول سال بفروردین/۵۴
۱۰  دروغ و راستی در ایران قدیم و اوستا (تاریخی و اخلاقی)/۶۱
۱۱  قصیده جم؛ مظمونش از اوستا استخراج شد/۷۴
۱۲  ترجمه انگلیسی قصیده جم از دینشاه جی جی باهای ایرانی/۷۷
۱۳  ایران قدیم (تاریخ) تا استیلای عرب/۸۲
۱۴  ایران نو (تاریخ) از زمان استیلای عرب تا بامروز/۹۵
۱۵  غلطنامه؛ تصحیح اغلاط مطبعه*

*****
تصاویر
۱  دروازه قصر خشایارشا در پرسپولیس/۳۸
۲  تالار قصر خشایارشا در پرسپولیس/۷۴

*****

همه این کنفرانسها بزبان گجراتی ترجمه گردید و در مقارن اوقاتیکه تاریخ آنها در بالای مقالات معین است در جراید و روزنامه‌های بمبئی مثل قیصر هند و جام جمشید مندرج گردید و بعضی از آنها نیز جداگانه بطبع رسید.

*****

خرمشاه دهی است در ربع فرسخی از طرف مغرب شهر یزد. اهالی آن پانصد زرتشتی و یک صد نفر مسلمان هستند.*
*از دیباچه: بقلم استاد پورداود

انجمن ایرانشناسی.
اسفندماه۲۶۲۶مادی=اسفندماه۱۳۹۳خورشیدی

۱۳۹۳ بهمن ۲۰, دوشنبه

سالروز تولد استاد پورداود

۲۰بهمن‌ماه، سالروز تولد استاد پورداود (۱۳۴۷-۱۲۶۴)، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان، فرخنده باد.
استاد پورداود (۱۳۴۷-۱۲۶۴)

پیشنهاد کتاب: فرهنگ ایران باستان؛ نگارش: پورداود



فرهنگ ایران باستان
فرهنگ ایران باستان
نگارش: پورداود
بخش نخست
انتشارات دانشگاه تهران
گنجینه آثار استاد پورداود
زیر نظر دکتر بهرام فره وشی
شماره ۳
چاپ سوم
تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی
شماره ۱۵۴۲ / شماره مسلسل ۲۰۲۶
۳۷۰ صفحه بزبان فارسی، قطع وزیری با جلد شومیزی
چاپ های دیگر:
چاپ اول ۲۵۰۶ شاهنشاهی=۲۵۵۹ مادی=۱۳۲۶ خورشیدی
چاپ دوم ۲۵۳۵ شاهنشاهی

چاپ و صحافی این کتاب در آذرماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی در چاپخانهٔ مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران به پایان رسید.

شناسنامه ى كتاب برابر نسخه ى اصلى آمده است، تا براى بدست آوردنش از كتابخانه ها سودمند افتد.


فهرست مندرجات

حروف لاتینی که درمقابل برخی از حروف فارسی و عربی برگزیده شده‌است/ یک
کتابهایی که از آنها در این نامه استفاده شده‌است/ دو-هجده
دیباچه/ نوزده-بیست و شش
میهن/۱-۱۶
(واژهٔ میهن در اوستا۳-۹؛ میهن جزء نامهای شهرها۹-۱۲؛ لغت میهن در ادبیات فارسی۱۲-۱۴)
دساتیر/۱۷-۵۱
(لغتهای ساختگی دساتیر در آثار متأخرین۲۱-۲۵؛ دساتیر چیست و از کجا پیدا شده۲۵-۲۹؛ مندرجات دساتیر و پیغمبران دساتیر۳۱-۳۶؛ نمونه‌ای از جملات دساتیر۳۷-۳۸؛ نمونه‌ای از دستور آسمانی دساتیر۴۱-۴۳؛ چگونه لغتهای دساتیر ساخته شده۴۶-۴۷؛ چند لغت از دساتیر۴۷-۴۸)
نامهای دوازده ماه/۵۲-۸۴
(فروردین۵۳-۵۵؛ اردیبهشت۵۵-۵۷؛ خرداد۵۷-۵۸؛ تیر۵۸-۵۹؛ امرداد۵۹-۶۰؛ شهریور۶۰-۶۲؛ مهر۶۲-۶۵؛ آبان۶۵-۶۹؛ آذر۶۹-۷۰؛ دی۷۰-۷۲؛ بهمن۷۲-۷۸؛ اسفند۷۸-۸۴)
واژهٔ فرهنگستان/۸۵-۹۰
(وجه اشتقاق فرهنگ۸۵-۸۷؛ پیوستن کلمهٔ ستان باسم معنی و ذات۸۷-۹۰)
رادی/۹۰-۱۰۲
(رادی در اوستا۹۲-۹۶؛ رادی در نوشتهای پهلوی۹۷-۹۹؛ دهش و رادی در جشنهای دینی۹۹-۱۰۱)
دبیری = خط/۱۰۲-۱۷۷
(مناسبات ایران زمین با بابل و آشور۱۰۲-۱۰۶؛ وجه اشتقاق واژهٔ دبیری۱۰۹-۱۱۳؛ خط در داستان ایران۱۱۴-۱۱۶؛ سومر و اکد۱۱۶-۱۲۸؛ خط میخی هخامنشی۱۲۸-۱۳۲؛ الفبای فینیقی۱۳۲-۱۴۳؛ الفبای یونانی۱۴۳-۱۵۰؛ الفبای آرامی۱۵۰-۱۶۱؛ سریانی۱۶۱-۱۷۷)
خرفستر (جانوران موذی)/۱۷۸-۲۰۱
جانوران در دین برهمنی۱۷۹-۱۸۰؛ جانوران در دینهای دیگر۱۸۰-۱۸۰؛ دستور دینی دربارهٔ خرفستران در اوستا۱۸۱-۱۸۹؛ خرفستران در نوشتهای دینی پهلوی۱۹۰-۱۹۴؛ خرفستر کشتن ایرانیان بنا باخبار نویسندگان یونانی و رمی۱۹۴-۱۹۵؛ نامهای  خرفسترانی که در اوستا بجا مانده است۱۹۷-۲۰۱)
سگ/۲۰۲-۲۱۹
(سگ در تاریخ۲۰۵-۲۰۷؛ وجه اشتقاق کلمهٔ سگ۲۰۷-۲۰۹؛ سگ در اوستا۲۱۰-۲۱۷؛ سگ در نوشتهای پهلوی۲۱۷-۲۱۹)
اسب/۲۲۰-۲۹۵
(اسپست۲۲۳-۲۲۴؛ نامهائی که با واژهٔ اسب ترکیب یافته۲۲۷-۲۲۹؛ کششو (Kassites)۲۳۳-۲۳۴؛ اسب نزد مصریها و اقوام دیگر قدیم۲۳۵-۲۳۹؛ گردونه و سکها (Scythes)۲۳۹-۲۴۲؛ اسب و گردونه در اوستا۲۴۳-۲۵۶؛ اسب در نوشتهای پهلوی و پازند و پارسی۲۵۶-۲۶۶؛ اسب در کارنامهٔ ایران باستان۲۶۶-۲۷۹؛ نسا: پرورشگاه اسبها۲۸۰-۲۹۵)
شاهین = آله/۲۹۶-۳۱۴
(وجه اشتقاق۲۹۶-۲۹۹؛ عقاب در تاریخ ایران۲۹۹-۳۰۲؛ شاهین یا عقاب در اوستا۳۰۲-۳۰۸؛ سیمرغ۳۰۸-۳۱۳؛ همای۳۱۳-۳۱۴)
خروس/۳۱۵-۳۲۸
(اشتقاق۳۱۵-۳۱۷؛ خروس در اوستا و نوشتهای پهلوی۳۱۷-۳۲۲؛ خروس در حدیث و داستان و تاریخ۳۲۳-۳۲۸)
ملحقات/۳۲۹-۳۳۷
(دساتیر، آذر کیوان و پیروان وی۳۲۹-۳۳۴؛ اسپست۳۳۵-۳۳۶؛ برنج۳۳۵-۳۳۶؛ (Pylae caspiae)دروازه یا تنگهٔ کسپسین ( ۳۳۶-۳۳۷)
فهرست نامهای برخی از خاندان و کسان و پروردگاران و نامه‌ها و جاها/۳۳۸-۳۵۷
واژه‌های اوستایی و فرس هخامنشی که در این نامه بکار رفته است/۳۳۸-۳۶۴
چند واژهٔ پهلوی که در این نامه بکار رفته است/۳۶۴-۳۶۵
برخی از واژه‌های فارسی که ریشه و بن آنها دراین نامه یاد شده است/۳۶۵-۳۷۰
غلطنامه/۳۷۱-۳۸۰

***

دیباچه
بنام دادار بخشاینده و مهربان

در این نامه کوششی شده که برخی از آثار فرهنگ یا تمدن ایران باستان نموده شود. دورهٔ این فرهنگ از آغاز تاریخ ایران تا پایان پادشاهی خاندان ساسانیان است. در این زمینهٔ پهناور که بیش از هزار و پانصد سال گردش زمانه بر آن گذشت و بیش از هزار و سیصد سال از آن روزگاران دور ماندیم، بیاد آوردن گذشته ها آسان نیست. پس از دست یافتن تازیان بایران و پیش آمدن گزندهای سهمناک دیگر چون یورش مغول و تاخت و تاز تتار، هیچ چیز در این کشور آنچنان که بود بجای نماند. آنچه داشتیم از این آسیبهای اهریمنی رنگ و روی دیگر بخود گرفته پراکنده و پریشان گردید یا اینکه یکسره نابود شد. از میان این فرو ریختگیها گذشتن و راهی بسوی آثار پیشینیان جستن و آنها را بدرستی بازشناختن و از فرهنگ و زندگی نیاکان نام و نشانی یافتن، راهی است بس ناهموار و کاری است بس دشوار. اما از این سختیها نباید هراسید و دست از دامن کوشش کشید. این کار هرچند پر رنج و فرا آوردهٔ آن ناچیز باشد، باز بآن میارزد که در این روزگار تیره و تار روزنه‌ای از ایران باستان بروی فرزندان این مرز و بوم بگشاییم و راه و رسم نیاکان نامدار را بنمایانیم تا پی گم شدهٔ خود روند و میراث مقدس پدران خویش جویند. راست است که پس از پیمودن راه پر پیچ و خم و در نوردیدن ویرانها و گذشتن از بیغولها و مغاکها که ایران کنونی را از ایران باستان جدا میسازند و رسیدن بسرزمین مقصود، شاید ره آورد باندازه‌ای نباشد که پاداش رنج فراوان گردد و ارمغانی که نمودار یکی از آثار تمدن ما باشد، ناچیز بنماید ولی باید با آنچه بدست آوریم خوشدل باشیم و گرامی داریم و بدانیم سفال پاره‌ای از زمان سرافرازی گرانبهاتر از اندوختهٔ زر و سیم روزگار خواری و سرافکندگی است. امید است راهروان دیگر بنوبهٔ خود بیشتر کامیاب شوند و ره‌آورد آنان شایسته‌تر باشد. شک نیست که فرشتهٔ نگهبان خاک ایران، سپندارمذ، در کمال امانت یادگارهایی از نیاکان ما در تک خاک این دیار نگاهداشته و رفته رفته بدست جویندگان خواهد سپرد و بسرمایهٔ ملی ما خواهد افزود. هر آن روزیکه این گنجهای نهفته از زیر خاک بدر آیند، اسناد بیشتری از آثار تمدن دیرین این سرزمین در دست خواهیم داشت. اسنادیکه امروزه دربارهٔ فرهنگ باستان در دست داریم عبارت است از اوستا، نامهٔ مینوی این کشور و سنگ نپشتهای شاهنشاهان هخامنشی و کتیبه‌های پادشاهان بابل و آشور و کتیبه‌های شاهان ساسانی و سکه‌ها و مهرهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و شهریاران دیگر ایران زمین بزرگ و توراة و نامه‌های سریانی و نوشتهای پهلوی و کتابهای نویسندگان یونان و روم و بیزانس و آثار کتبی نویسندگان ارمنی و چینی و ایرانی و عرب و آثار و لوازم زندگی که تا بامروز از زیر خاک پیدا شده و بناهای فروریخته که از روزگاران هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بجای مانده و بسیاری از آداب و رسوم که در سراسر ایران هنوز پابرجاست و بخوبی یادآور تمدن پارینه است و جز اینها. چنانکه دیده میشود باز باندازه‌ای سند در دست داریم که تا باندازه‌ای نمودار تمدن این مرز و بوم و گواه زندگی مردمان پیشین آن باشد. از هر یک از این مآخذ گوناگون میتوان مطلبی بیرون کشید و راهی بسوی کاخ تمدن جست اما جوینده باید پایه‌ٔ اعتبار این اسناد را بشناسد و همهٔ آنها را از گواهان راستگو نشمارد و بداند در مآخذ بیگانه تا بچه اندازه کینه و دشمنی راه داشته است. تمدن یا فرهنگ ملتی عبارت است از دین و آیین و رسم و جشن و ساختمان و پوشاک و خوراک و کشاورزی و پرورش چهارپایان و بازرگانی و سپاه و اسلحه و دستگاه دولتی و قانون مدنی و خط و صنعت و صدها لوازم زندگی یعنی آنچه که امروزه از لوازم زندگی قومی بشمار است در پارینه هم کم و بیش بود بهر یک از اینها که بپردازیم، بیکی از آثار تمدن آن قوم پی میبریم. دربارهٔ فرهنگ ایران باستان در برخی از این مسائل مأخذ ما رسا نیست و یا گنگ و پیچیده است و در برخی دیگر گویاتر و روشن تر است. در سخن از این مسائل یعنی مسائلی که کم و بیش بآنها دسترسی بوده، همان روشی که نگارنده در گزارش (تفسیر) اوستا برگزیده، دنبال گردید: در هر جا که مناسب مینمود بتاریخ و دین و لغت ایران باستان هم پرداخت. در این نامه مقاله‌ایست دربارهٔ کتاب (دساتیر) راست است که این کتاب پیوستگی با فرهنگ باستان ندارد، چون در بسیاری از موارد از لغت و آیین سخن داشتیم، ناگزیر میباید دساتیر را بشناسیم تا زبان و آیین آن که هر دو ساخته گروهی مالیخولیائی سرزمین هند است در زمان اکبرشاه، شناخته شود و آن را که از رسواییهای این سه قرن اخیر است در ردیف اسناد سه هزارسالهٔ ایران بشمار نیاوریم.
یادداشتهای نگارنده دربارهٔ فرهنگ ایران باستان که بصورت چند مقاله در آمده در این جلد انتشار مییابد، منحصر باین مختصر نیست. امیدوارم بیاری خداوند جلد دوم و سوم این نامه بدسترس دوستاران ایران باستان گذاشته شود و تا باندازه‌ای بپایهٔ فرهنگ دیار دیرین خود پی بریم و دریابیم که این فرهنگ، ارزش فرهنگ جهانی دارد، چه ایرانیان در رساندن تمدن مخصوص خود و تمدن اقوام کهنسال دیگر، بجهانیان، میانجی برازنده و خوبی بودند.
در هنگام کشورگشایی مادها، از پایان سدهٔ هشتم پیش از میلاد و از پی آنان با سر کار آمدن هخامنشیان، ایرانیان بسرزمینهای باستانی مانند ایلام و آشور و بابل و آسیای صغیر و سوریه و مصر و بخشی از هند دست یافتند و تمدن  ایرانی دوش بدوش تمدن اقوام دیگر قدیم از کرانهٔ سیحون و مرز چین تا حبشه و نوبه و از کرانهٔ سند تا دریای اژه Egée بگردش درآمد و تا هفت سده پس از میلاد هم راه خود پیمود و در همه جا آثاری بجای گذاشت و هنوز میتوان برخی از آنها را نشان داد. بویژه نفوذ مزدیسنا در دینهای بزرگ و خرد کنونی یکی از آثار مهم آن دوران است. غرض از نگارش این نامه نمودن آثار همین فرهنگ است با سند و مأخذ نه گزاف‌گویی و آمیختن حس و غرور ملّی بوقایع علمی و تاریخی. آری دیار خاموش کنونی روزی مشعلدار تمدن شرق و غرب جهان بود و در انتشار آن سهمی بسزا داشت و یکی از عوامل مهم تمدن گیتی بشمار است. با صدها گزندی که باین مرز و بوم رسید، نمیتوان دریافت که چگونه روزی ایران آبادان و از فروغ ایزدی برخوردار بود و میتوانست روشنی و فروغ هم بدیگران رساند هرچند تندبادهای حوادث روزگار چراغی را که ایرانیان دلیر و پارسا در این میهن بر افروختند، خاموش ساخت، اما هنوز در آثار پراکنده و پریشان آنان در کاخ تاریخ جهان روشن است آنچنان که میتوان روزگار درخشان گذشته را دید و راه تاریک روزگار آینده را با آن روشن روشن ساخت.
اگر نگارندهٔ کم مایه بتواند در این زمینه راهی بسوی فر و فروغ ایران باستان بگشاید و خدمتی بمیهن فرسودهٔ خویش کند، خود را از ایرانیانی خواهد پنداشت که باندازهٔ نیرو و توانایی خود تکلیفی بجای آورده باشد شاید برخی از خوانندگان این نامه بپرسند: چرا پیش از انجام کار تفسیر اوستا بتألیف دیگری پرداختی؟
تو کاری که داری نیاورده سر/ چرا دست یازی بکار دگر
گذشته از اینکه اوستا هم یکی از گرانبهاترین و کهنترین آثار فرهنگ ایران باستان است، تاریخچهٔ کاری که با شوق سرشار بآن دست بردم و با افسوس و دریغ فراوان دستم از آن کوتاه مانده این است:
پس از سالها مطالعه در زمینهٔ مزدیسنا، در مهرماه ۱۳۰۴ خورشیدی بهند رفته در بمبئی مرکز پارسیان، هوای ناسازگار آنجا را بردباری کرده بتفسیر اوستا پرداختم و در همانجا با کار و کوشش شبانه‌روزی گاتها و نخستین جلد یشتها را انتشار دادم. در خردادماه ۱۳۰۷ پس از برگشت بآلمان بتفسیر بخشهای دیگر اوستا دست بردم و در سه جلد که عبارت باشد از دومین جلد یشتها و خرده اوستا و نخستین جلد یسنا بانجام رسانیدم و مانند دو جلد نامبردهٔ پیش در بمبئی انتشار یافت جلد دوم یسنا را در هشتم اردیبهشت ۱۳۱۴ خورشیدی (=۲۹ آوریل ۱۹۳۵ میلادی) از برلین برای چاپ به بمبئی فرستادم و تاکنون دوازده سال از آن تاریخ میگذرد هنوز آن کتاب که شامل تفسیر بیست و چهار فصل یسنا و بیست و چهار فصل ویسپرد میباشد در گوشه‌ای از بمبئی مانده‌است پس از تفسیر چهار بخش از اوستا و سر آمدن چندین سال و بهتر شناختن نامهٔ آسمانی، دریافتم گاتها که دشوارترین بخش اوستاست آنچنانکه باید بفارسی درنیامده و حق این کهنترین آثار کتبی ایران و سراسر جهان ادا نشده بود از اینرو بتفسیر دومی آن پرداختم و با کوشش و رنج بسیار کار آن را بپایان رسانده در ۱۳ مهرماه ۱۳۱۶ خورشیدی (= ۴ نوامبر ۱۹۳۷ میلادی) به بمبئی فرستادم. نیمی از کار تفسیر وندیداد که آنهم بخشی است از اوستا در برلین ساخته شده و امید داشتم که در همانجا بانجام رسانم و آنچه در نه جلد تفسیر اوستا ناگفته مانده در جلد دهم گفته آید تا آنچنانکه باید بآیین مزدیسنا برخوریم اما دولت ایران آن وقت اجازه نمیداد که پولی از ایران بخارجه فرستاده شود. بناچار پس از سالهای بلند از اروپا رخت بربسته در روز ششم اردیبهشت ۱۳۱۷ وارد شدم. چنانکه دیده میشود عمری در سر تفسیر اوستا سرآمد و پس از گذشتن هزار و سیصد سال نخستین بار نامهٔ آسمانی این کشور بفارسی کنونی گردانیده شده‌است. شاید هم دیگر کسی باین زودیها پیدا نشود که از همه چیز بگذرد و عمر گرانمایه خود را در معنویات سرآورد. مجلدات این تفسیر که دارای مقالات بسیار و یادداشتهای بیشمار است رویهمرفته بیش از سه هزار صفحهٔ بزرگ است اما پایان کار: جلد دوم یسنا، چنانکه یاد کردم در بمبئی است و هنوز بچاپخانه هم نرفته است و جلد وندیداد همچنان نیمه کاره  مانده است اگر هم باتمام میرسید ناگزیر بایستی بهند بفرستم و همانجا بماند و رفیق گوشهٔ عزلت جلد دوم یسنا شود زیرا در ایران وسایل طبع کتابی که در بسیاری از موارد باید واژه‌های اوستایی و پهلوی بخط اوستایی و پهلوی نوشته شود ممکن نیست. دومین تفسیر گاتها را پس از ماندن سالها در بمبئی شروع بچاپ کردند تا اینکه جنگ بزرگ دومی از پی رسید و در هنگام شش سال نبرد سهمگین نمونه‌ها راه دور پیموده از برای تصحیح بنظر نگارنده میرسید و برمیگشت و بسا هم در راه گم میشد. پس از سالها انتظار که کار آن ساخته و پرداخته شد و بایستی از زندان چاپخانه آزاد شده بگردش افتد، آسیب دیگری فرا رسید، آن چاپخانه در ۲۸ تیرماه ۱۳۲۴ (= ۱۹ ژوئیه ۱۹۴۵) آتش گرفت و آن تفسیر هم بدم آتش سوزان رفت. این تفسیر دومی گاتها که در دو جلد است، رویهمرفته بیش از هفتصد صفحه بزرگ است. نخستین بخش آن دارای متن اوستایی و ترجمهٔ فارسی و چند مقاله و توضیحات است. بخش دوم آن دارای دو هزار و یکصد و پنجاه و هشت (۲۱۵۸) یادداشت است و خود جداگانه یک فرهنگ (قاموس) اوستایی است. در این دو سال گذشته چندین بار دوستان از بمبئی بنگارنده نوشته‌اند که شاید بتوانند چند جلدی از تفسیر دومی گاتها را از میان چندین هزار جلد سوخته نجات دهند اما تاکنون اثری از این رستگاری ندیدم. نگفته خود پیداست که تا چه اندازه تلخ و ناگوار است اینچنین حاصل کوشش عمری را از دست دادن. با زیانی که در این گزند اهریمنی بردم و با آزردگی و افسردگی که دچار آن شدم، و با کوتاه آمدن دوستان بمبئی در انتشار مجلدات دیگر این تفسیر، باز نخواستم در ادای تکلیف خود نسبت بهم میهنانم کوتاه آیم و خدمت ناچیز خود را در انتشار این نامه دریغ دارم. این نامه که بهمت دوست پاک سرشتم آقای ارباب شاهجهان گودرز و برادران از اعضاء انجمن زرتشتیان تهران بطبع رسیده مایهٔ درود و سپاسگزاری نگارنده است. از خداوند خواستارم که این راد مردان را پاداش نیک دهاد و از زندگی خوش و سرافراز برخوردار کناد. همچنین از انجمن زرتشتیان تهران و رئیس ارجمند آن دوست گرامیم آقای ارباب رستم گیو نمایندهٔ مجلس سپاسگزارم. کار تصحیح این نامه با آقای محمد دبیرسیاقی و آقای محمدکیوان پورمُکری بوده که هریک بنوبهٔ خود رنجی بردند و وقتی صرف کردند. از این دو شاگرد فاضلم سپاسگزارم و امیدوارم هماره در اینگونه خدمات کامیاب گردند. موضوع برخی از مقاله‌های این نامه در سالهای پیش در چند مجله انتشار یافت اما هیچیک از آنها بآن صورت باقی نمانده و مطالبی بآنها با ذکر مأخذ افزوده گردیده‌است. امید است این نامه مقبول افتد و نگارنده را بانتشار جلد  دوم و سوم آن دلگرم سازد و تا باندازه‌ای آسیبی که در هند بمجلدات تفسیر اوستا رسیده جبران شود.
مر امید راهست دامن فراخ / درختی است بررفته با برگ و شاخ
هر آنگه که شد خشک شاخی بر اوی / بروید یکی نیز با رنگ و بوی
(اسدی طوسی)

پورداود
تهران امردادماه ۲۵۵۹ مادی = ۱۳۲۶ خورشیدی*

از تاریخ مادی که سال گشایش نینوا، پایتخت آشور بدست سومین پادشاه ماد هووخشتر (Huvakhshatra(Cyaxares در بخش دوم این نامه سخن خواهیم داشت.

انجمن ایرانشناسی.
بهمن‌ماه۲۶۲۶مادی = بهمن‌ماه۱۳۹۳خورشیدی

۱۳۹۳ بهمن ۱۷, جمعه

پیشنهاد کتاب: اناهیتا، پنجاه گفتار پورداوُد

اناهیتا، پنجاه گفتار پورداوُد

اناهیتا
پنجاه گفتار پورداوُد
بکوشش مُرتضی گُرجی
مؤسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر
دوهزارنسخه ازاین کتاب از تاریخ ۲۰ اسفند۱۳۴۱ تا ۳۰خرداد۱۳۴۳ در چاپ تابان بطبع رسید.
طرح روی جلد و گراورسازی از «آتلیهٔ پارس»
۴۵۶ صفحه بزبان فارسى، قطع وزيرى با جلد شوميزى

شناسنامه ى كتاب برابر نسخه ى اصلى آمده است، تا براى بدست آوردنش از كتابخانه ها سودمند افتد.




فهرست گفتارها

۱- چگونه نویسنده یا شاعر شدید؟/۱۷
۲- دیوان دانش گیلانی/۲۵
۳- فرهنگ آلمانی مرعشی/۲۹
۴- نامهای پرندگان در کردی/۳۳
۵- تغییر خط؟/۳۶
۶- آثار جلگه مرودشت/۴۶
۷- زبان پارسی در هند/۴۷
۸- تدریس زبان عربی باید از برنامه فرهنگ ما حذف شود/۵۱
۹- دیوان صبوری/۵۵
۱۰- دیوان منیر طه/۶۳
۱۱- سپید رود/۶۸
(آمل ۶۹؛ آمویه = جیحون؛ فراخکرت = دریای خزر ۷۱)
۱۲- چهارشنبه سوری/۷۳
۱۳- فردوس - جهنم - بهشت - دوزخ/۷۶
۱۴- زندیق/۸۱
۱۵- مهر/۸۶
(مهرگان در ادبیات فارسی ۸۶-۹۲؛ نپشتهٔ بوغاز کوی؛ مهر در ریگ ودا Rigveda ۹۳-۹۵؛ مهر در سنگنپشتهای هخامنشی ۹۵-۹۶؛ جشن مهرگان نزد یونانیان ۹۶-۹۸؛ مهر در اوستا، مهریشت ۹۹-۱۰۵) 
۱۶- سراجه و البرز/۱۰۶
۱۷- ایران و هند-آریا/۱۱۰
(ائیرینه‌وئجه۱۱۲-۱۱۴؛ ایران۱۱۵؛ هند۱۱۵-۱۱۸؛ هندو در اوستا۱۱۹؛ دراوید Dravida ۱۲۱-۱۲۲؛ سانسکریت۱۲۲-۱۲۴؛ هفت کشور، چهار گروه۱۲۴-۱۲۶؛ کستی = یجنوپویته۱۲۶-۱۲۷؛ هوم = سوم۱۲۷-۱۲۹؛ ایزد بهرام و خداوندگار ایندره Indra ۱۲۹-۱۳۱؛ جم نزد ایرانیان و هندوان۱۳۱-۱۳۳؛ آذر و آگنی Agni.۱۳۳؛ دخمه۱۳۴؛ گوشتخواری و گیاهخواری۱۳۴-۱۳۵)
۱۸- بیست مقاله قزوینی/۱۳۶
۱۹- جشن سده (نامه)/۱۴۰
۲۰- رستم (ریشه و بن واژه)/۱۴۲
۲۱- سپندارمذگان - جشن پرستاران ایران/۱۴۷
(جشنهای ایران باستان۱۴۸؛ سپندار مذ در اوستا۱۴۹؛ جشن سپندارمذگان در نوشتهای بیرونی۱۵۰؛ نزد پارسیان۱۵۱)
۲۲- مهست (ریشه و بن واژه)/۱۵۲
۲۳- گرامر سانسکریت (کتاب کهن راجا)/۱۵۴
۲۴- راهنمای سانسکریت (کتاب ایندوشیکهر)/۱۵۸
۲۵- گاندی (بودا۱۶۳)/۱۶۱
۲۶- رابیندرانات تاگور/۱۶۷
(شانتی نیکتان۱۷۱؛ پورداود در شانتی نیکتان ۱۷۵؛ نامهٔ خوش آمد تاگور به پورداود۱۸۱؛ نامه پورداود به تاگور۱۸۲)
۲۷- پیشگفتار - کتاب مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی/۱۸۴
۲۸- پارسی باستان - اوستا - پهلوی/۱۸۹
(سانسکریت۱۹۵-۱۹۶؛ هزوارش۲۰۱-۲۰۲؛ زند و پازند۲۰۲-۲۰۳)
۲۹- نامه پهلوی اندرز خسرو قبادان/۲۰۴
(هزوارش۲۰۸)
۳۰- فرهنگ لارستانی/۱۱۰
(آذر فرنبغ در کاریان۲۱۲)
۳۱- تاریخ ابن عربی/۱۱۴
۳۲- اخلاق ایران باستان (نامه)/۲۱۷
۳۳- روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان/۲۲۰
(سهروردی۲۲۰-۲۲۱)
۳۴- ری/۲۲۳
(ری در سنگنپشته داریوش، ری در اوستا، ری پس از تاخت و تاز تازیان، ری در روزگار چنگیز-کلاویخو۲۳۱؛ ری در روزگار آقامحمدخان قاجار و فتحعلی شاه، کوه طبرک۲۳۱-۲۳۴)
۳۵- رود هیرمند/۲۳۵
(هیرمند در اوستا و در نوشتهای پهلوی، هندوکش، زره، زرنج، سیستان)
۳۶- آب تهران/۲۴۰
۳۷- مراغیان رودبار قزوین/۲۴۳
(کله بُزی، مروا و مرغوا، گستی، دشتان۲۴۴-۲۴۵؛ زره، هامون، کوه خواجه، گوبینو Gobineau، آتش افروزی در دههٔ عاشورا، شهر عقدا، پیر سبز=چک چکو، خورپخشی از جندق و بیابانک۲۴۴-۲۴۸؛ کتاب فردوس المرشدیه یا سیرت نامه شیخ ابواسحق کازرونی۲۴۹-۲۵۰؛ دروز، مندائی=صبی، یزیدی۲۵۰-۲۵۱؛ الموت سرزمین بواطنه یا اسماعیلیان۲۵۱-۲۵۲؛ معنی لفظی مراغه۲۵۲-۲۵۳؛ پشه ای؟۲۵۳)
۳۸- شت واژه هندی است/۲۵۵
(دساتیر۲۵۲، پیامبر، ماترن Mathran، وخشور، اشو۲۵۹-۲۶۱)
۳۹- نار و نارون/۲۶۲
(انار و نارون در ادبیات فارسی۲۶۲-۲۶۶، واژهٔ «ون»۲۶۶-۲۶۷؛ غرطاجنه، غرناطه۲۶۷؛ انار در تورات و در سانسکریت و زد یونانیان و رومیان۲۷۰-۲۷۱؛ انار در ایران۲۷۲-۲۷۳)
۴۰- خاموش بودن ایرانیان در سر خوان/۲۷۶
(جاحظ، طبری، مسعودی، غزالی طوسی، عزالدین محمود بن علی کاشانی دربارهٔ سکوت ایرانیان در هنگام غذا خوردن۲۷۸-۲۸۰)
۴۱- لشکرکشی خشایارشا به یونان/۲۸۱
(هرودت۲۸۱-۲۸۵؛ تقدیس آب نزد ایرانیان۲۸۵-۲۸۷)
۴۲- زرتشت و دین او/۲۸۸
(گشتاسب۲۸۸-۲۸۹؛ آتورپاتگان، سولان، چیچست، زره، کوه خواجه، هیرمند۲۹۰-۲۹۱؛ موسی۲۹۲؛ گاتها۲۹۳-۲۹۴؛ برخی از عقاید مزدیسنا۲۹۴-۲۹۷)
۴۳- فرهنگ بهدینان/۲۹۸
(دری۲۹۹-۳۰۲؛ گبری۳۰۲-۳۱۵؛ بهدین۳۱۵-۳۱۸؛ فرهنگ۳۱۸-۳۲۲)
۴۴- یادداشتهای قزوینی/۳۲۳
(نخستین برخورد قزوینی و پورداود با همدیگر و دوستی آنان۳۲۳-۳۲۴؛ درگذشت قزوینی، قزوینی آنچنان که بود۳۲۴-۳۲۸)
۴۵- آذرگشنسب/۳۲۹
(تخت سلیمان۳۲۹؛ گنجک، خسروپرویز و هراکلیوس۳۳۲-۳۳۴؛ شیچیکان=شیز، مسعر بن المهلهل۳۳۶-۳۳۹)
۴۶- چرا ایرانیان از تازیان شکست خوردند/۳۴۰
(بهرام چوبین۳۴۵-۳۴۷؛ موریکیوس Maurikius و فوکاس Phokas، هراکلیوس Herakleius؛ گشوده شدن رها و انطاکیه و دمشق و اورشلیم و مصر۳۴۷-۳۴۸؛ چلیپا۳۴۹-۳۵۰؛ گنج باد آورد۳۵۲؛ ارمنستان۳۵۴؛ آذرگشنسب در تخت سلیمان کنونی۳۵۴-۳۵۵؛ دستکرد۳۵۶-۳۵۷؛ وه‌اردشیر(سلوکیه نو)۳۵۶؛ بندوی و بسطام(بستام)۳۵۸؛ مردانشاه پاذوسپان نیمروز و مهر هرمزد پسر مردانشاه۳۵۸-۳۶۰؛ شیرویه = قباد دوم۳۶۰-۳۶۱؛ طغیان دجله و فرات با هم۳۶۱-۳۶۲؛ ملوک بنی لخم۳۶۲؛ حدیقه دختر نعمان شهریار حیره، ایاس بن قبیصة الطائى۳۶۳-۳۶۴؛ هانی بن مسعود شیبانی و قیس بن مسعود۳۶۴؛ جنگ ذوقار۳۶۵-۳۶۶؛ بنی غسان۳۶۷-۳۶۸؛ مثنی بن حارثة الشیبانی۳۶۹-۳۷۰؛ دوازده تن از مرد و زن و کودک از خاندان ساسانی و بیگانه که پس از مرگ خسرو پرویز در هنگام چهارسال بتاج و تخت رسیدند۳۷۰-۳۷۶؛ یزدگرد شهریار، جنگ قادسیه۳۷۶؛ رستم سپهسالار ایران و درفش کاوه و سعد وقاص، وزیدن باد تند و سوزان در قادسیه۳۷۷-۳۷۸؛ تیسفون۳۷۸؛ بتاراج رفتن مدائن۳۷۹؛ جلولا و نهاوند۳۸۰؛ فیروز پسر یزدگرد۳۸۰؛ شکست هراکلیوس در سوریه از عربها۳۸۰-۳۸۱)
۴۷- یزدگرد شهریار(منظومه‌ایست)/۳۸۶
۴۸- بهار در «ویسوبهارتی» (غزل)/۳۹۸
۴۹- بهار در برلین(غزل)/۴۰۰
۵۰- بغ/۴۰۱
(ریشه و بن واژه، در زبانهای اسلاو، در نامهای کسان، بغداد، ایزد، خدا، اهورامزدا، بغپور = فغفور)

***

ایزد اناهیتا
پیشگفتار
بنام دادار بخشاینده و مهربان

این نامه که پنجاه گفتار دربردارد نامه‌ایست مانند «فرهنگ ایران باستان» که در سال ۱۳۲۶ بدسترس خوانندگان ارجمند گذاشته شده و نامه‌ایست همانند «هرمزدنامه» که در سال ۱۳۳۱ گسترش یافته است. گفتارهای این نامه چون گفتارهای دو نامهٔ نامبرده در موضوعهای گوناگون است، برخی تاریخی و برخی لغوی و برخی دیگر ادبی و اجتماعی است، هرچه هست از مرز ایران زمین بیرون نیست یا یک گونه پیوستگی با میهن ما دارد.
این گفتارها در هنگام بیست سال هریک بمناسبتی نگارش یافته برخی از آنها در مجله یا روزنامه‌ای انتشار یافته و برخی از آنها موضوع یک سخنرانی بوده و برخی دیگر را نه کسی در جایی خوانده و نه در یک سخنرانی از من شنیده است. آنچه ازین گفتارها در مجله یا روزنامه و یا در دیباچهٔ کتابی بچاپ رسیده، گمان میرود کمتر کسانی آنها را خوانده یا شنیده باشند، زیرا خود آن مجله‌ها و روزنامه‌ها آنچنان نبوده که خوانندگان بسیاری داشته باشد و آن کتابها هم ناگزیر خوانندگان محدودی داشته، چه هریک از آنها که در موضوع خاصی است باید خوانندگان مخصوص هم داشته باشد. اما آنچه در سخنرانیها گفته شده آنهم ناگزیر شنوندگان محدودی داشت ازین گذشته بسیاری ازین گفتارها آنچنان که بوده، بجای نمانده در هریک تغییراتی روی داده و به برخی از آنها مطالبی افزوده گردیده، و دوسه برابر بزرگتر از آنچه بود، شده‌است. این است که میتوان امیدوار بود که این نامه از برای خوانندگان ارجمند کمابیش تازگی داشته باشد و گفتارهای گوناگون آن تهی از سودی نباشد و دست کم چند گفتاری از آن با ذوق و سلیقهٔ چند تن از خوانندگان ارجمند سازش داشته باشد.
در سال گذشته دوست نیک نهاد گرامی من آقای مرتضی گرجی از من خواست که گفتارهای پراکنده مرا در کتابی گردآورده، همه را در یک جا بدسترس خواستاران گذارند. چون ایشان از دوستان جوانی هستند که سالهاست با نوشتهای من آشنایی دارند و هنه کتابهای مرا از مجلدات تفسیر اوستا و تألیفات دیگر مرا با علاقه‌ای خوانده‌اند و بسیاری از مقالات پراکنده مرا زیردست داشتند و در بسیاری از سخنرانیهای من نیز حضور یافتند ایشان را از برای انجام این کار شایسته و برازنده دانسته و پیشنهاد ایشان را بجان و دل پذیرفتم. ایشان با کوشش فراوان تا باندازه‌ای که از مقالات من بیاد داشتند گردآوردند و شمار آنها از شصت هم گذشت و حجم کتاب از هفتصد صفحه میگذشت اما خود من از ایشان خواهش کردم که از برخی از آنها چشم بپوشد و آنچه را که در آن چندان سودی نیست برکنار بگذارند، در مقابل ببرخی از یادداشتهای خود سر و رویی داده گفتار نوی ساختم و ببرخی از گفتارهای پیشین هم، آنچنان که گفتم، مطالبی افزودم. اینچنین شمار این گفتارها به پنجاه رسید.
در کتابی که دوست ارجمندم آقای ایرج افشار، بنام «فهرست مقالات فارسی» انتشار داده، بسیاری از مقالات من که در آن نامه گرانمایه برشمرده شده، (۱) درین نامه حاضر نیامده است پیداست هیچیک از نویسندگان روا نمیدارند که کارهای سالهای پیش خود را آنچنانکه بوده، بچاپ برسانند منهم بناچار بنوشتهای پیشین خود که دیگرباره بزیر دستم گذاشته شده بود، نگاهی کردم، آنچه در آنها کاستنی و آنچه افزودنی بود، انجام گرفت و تا باندازه‌ای که توانستم کوشیدم که این نامه کمتر مورد ایراد خوانندگان ارجمند گردد. چیزی که درین مرور دومی مایهٔ افسوسم گردیده این است که حافظه‌ام یاری نکرد که همه سند و مأخذ را در پاروقی یاد کنم. بویژه که این نامه در موضوعهای گوناگون است بناچار مدرک و مأخذ گوناگون هم باید داشته باشد. چون بسیاری از این گفتارها در آغاز، از برای انتشار در یک مجله یا روزنامه و یا دیباچهٔ کتابی و یا موضوع یک سخنرانی بوده، لزومی نداشت که دلیل و حجتی پشتیبان آنها باشد این است که این نامه بر خلاف میل و رسم پیشینم، آنچنان که باید، از آنهمه اسناد برکنار مانده‌است. آری نوشتهای ناچیزم باید باعتبار نوشتهای دانشمندان و استادان فن از برای خود مایهٔ اعتباری بیندوزد. نزد من، آنچه مینویسیم باید سندی در پی داشته باشیم، اگر چنین رسمی میان ما رواج گیرد، همه از گزند هرزه‌درایان، در پناه خواهیم بود، دغلبازان کمتر مجال خودنمایی خواهند یافت و نوشتهای آنان مانند قبالهٔ بی مهر، باطل و بی اعتبار خواهد گردید مگر آنکه آن نویسندگان خود از دانشمندان بنام باشند و از پیش آبروی علمی اندوخته باشند. درین زمینه باید گفت، روزنامه‌های ما باید از تعریف و تمجید کتابهای بیمایه و گمراه کننده، خودداری کنند و بخوانندگان خود، توصیه خواندن هر کتاب مهمل را ندهند. از بخت بد وقتی که بیکی از روزنامه‌ها یکی از همین کتابهای نادرست و بیمصرف هدیه میشود، تقریظی که چیزی جز « تصدیق بی وقوف » نیست، درباره آن نوشته می‌شود.
بسا هم شده که یکی از همین کتابهای بی ارزش، بکسی که کم و بیش باسواد شناخته شده نشان داده میشود و از او درخواست میگردد که تقریظی درباره آن بنویسد، آن کس هم با خود میگوید چه زیانی دارد که نامم با چنین تقریظی در آغاز کتابی که ظاعر زشتی هم ندارد، بیاید دیگر هیچ نمی‌اندیشد که نباید مشوق شارلاتانی گردد و نباید بموضوعی که هیچ آشنا نیست اظهار عقیده کند ازین گذشته نامی در آغاز چنین کتابی گذاشتن، ننگ است.
باز جای سپاس است که در همین نامهٔ حاضر، بسیاری از مطالب تاریخی و جغرافیایی و ادبی و دینی و لغوی آن بی سند و گواه نمانده است.
***

اناهیتا دختر مهندس فتح اله نفیسی
در آذرماه ۱۳۳۱ یکی از کتابهای خود را که مانند همین کتاب گفتارهای گوناگون دربردارد، بنام دخترزاده‌ام، «هرمزدنامه» خواندم. در بیست و پنج سال پیش از آن، دیوان اشعار خود را در شهریورماه ۱۳۰۶ بنام دخترم «پوراندخت نامه» نامزد کردم. پس از سپری شدن ده سال از تاریخ انتشار «هرمزدنامه» این نامه را بنام خواهرش «آناهیتا» نامیدم. نمیدانم باز روزگار یاری خواهد کرد که بگفتارهای دیگر خود که همه نیمه کاره مانده، سر و رویی داده در دو جلد کتاب بنام دو دختر زادگان دیگرم «آرشنامه» و «پروین نامه» بنامم؟ نه اینکه فقط آرزومندم بنام هریک از چهار فرزند یگانه دخترم، کتابی بجای گذارده باشم بلکه امیدوارم بیاری دوستان مهربانم آخرین مجلد تفسیر اوستا را که وندیداد خواهد بود بپایان برسانم هم‌چنین امیدوارم بتوانم با انتشار کتاب «سوشیانت» منتظران را از انتظار بیرون آورم عجالةً بیش از این امیدها و آرزوهای خود را بروز نمیدهم تا خوانندگان گرامی بیش ازین مرا خام نخوانند.


***
در پایان باید از دوستان جوان و گرامی خود سپاسگزار باشم که مرا در انتشار همین کتاب یاری کردند.
در آغاز گفتم این نامه زادهٔ فکر دوست دانش پژوه ارجمندم مرتضی گرجی است که مرا بمرور کردن بمقالات چاپ شده و چاپ نشده‌ام دلگرم ساخت و دیگر دوست گرامی پاک سرشتم دکتر بهرام فره‌وشی معلم زبانهای باستانی در دانشگاه تهران که با دقت مخصوص خود، این مقالات را از نظر گذرانید، آنچنانکه انتشار مجلدات اخیر تفسیر اوستای خود را مدیون کوشش ایشان هستم و دیگر دانشجوی فاضل و گرامی آقای عبدالمجید ارفعی که عشق و علاقهٔ بسیار بایران باستان دارد و با بردباری و شکیبایی، فهرست نامها و لغتهای این کتاب را فراهم نمود.

پورداود
تهران ۵ دیماه ۲۵۷۵ مادی
۵ دیماه ۱۳۴۲ خورشیدی

پاورقی
۱ فهرست مقالات فارسی بکوشش ایرج افشار (انتشارات دانشگاه تهران۶۹۷) تهران جلد اول مهرماه۱۳۴۰ص۸۷۱.

انجمن ایرانشناسی.

بهمن‌ماه۲۶۲۶مادی = بهمن‌ماه۱۳۹۳خورشیدی

۱۳۹۳ بهمن ۱۵, چهارشنبه

به یاد ژوزف ماركوارت

به‌یاد ژوزف ماركوارت (MARKWART, JOSEF) ايرانشناس آلمانى،در شب ۴فوریه۱۹۳۰=۱۵بهمن‌ماه۱۳۰۸ از گیتی بجهان مینوی روی آورد.
MARKWART, JOSEF – Encyclopaedia #Iranica #Iranist #historian #orientalist flip.it/qVfs0

MARKWART, JOSEF
See Also / بیشتر بخوانید

The Encyclopædia Iranica, Rüdiger Schmitt:

MARKWART, JOSEF (Marquart until 1922), German historian and orientalist, specialist in historical geography (b. Reichenbach near Spaichingen [Württemberg], 9 December 1864; d. Berlin, 4 February 1930).

۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سه‌شنبه

«بهمن» گزارش استاد پورداود


«بهمن» گزارش استاد پورداود

هرچند که در گاتها، اشا دارای نخستین درجه است ولی بعدها عادت بر این جاری شده که بهمن در سر امشاسپندان جای داده‌شود.
در اوستا وهومنه vohumana در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن گوئیم. این کلمه مرکب است از دو جزء وهو بمعنى خوب و نيک است و مَنه از ریشه من که ذکرش گذشت میباشد در فارسی منش یا منشن گردید. بنابراین هر دو جزء اين كلمه در زبان ما باقى است و ميتوانيم مجموع آنرا به وه‌منش و خوب‌منش یا به نیک نهاد ترجمه کنیم. بسا بجای وهو صفت دیگر وهیشت آمده، وهیشت‌مَنه گفتند یعنی بهترین منش.
وهمن یا نهاد پاک و منش نیک نخستین آفریده اهورامزداست. در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و دانائی خداوند است. انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشد و او را بآفریدگار نزدیک کند. بهمن همان فرشته‌ایست که در خواب روح زرتشت را به پیشگاه جلال اهورا رهنمائی نمود. چنانکه گفتیم از زمان بسیار قدیم در ایران زمین و ممالک مزدیسنا این فرشته مورد توجّه بوده. بنا بشهادت استرابون در آسیای صغیر ستایش او معمول بوده‌است. یکی از وظایف بهمن این است که بانسان گفتار نیک تعلیم میدهد و از ژاژگوئی و هرزه‌سرائی باز میدارد.
خروس که از مرغکان مقدّس بشمار است و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار میخواند مخصوص به بهمن است. هم‌چنین لباس سفید مخصوص باین فرشته است. در میان گلها یاسمین سفید هم از آن وهمن است.

بهمن و گل آن (فرهنگ فارسی دکتر محمد معین)
گفتیم که هریک از فرشتگان را دو جنبه است، روحانی و جسمانی. در عالم مادّی حفاظت و پرستاری مخلوقات اهورامزدا سپرده بآنان است که از طرف آفریدگار کُلّ بپرورش و تربیت آنها میکوشند. همه جانوران سودمند بحمایت بهمن سپرده شده‌است.
دومین ماه زمستان که یازدهمین ماه سال باشد موسوم به بهمن و نیز دومین روز ماه منسوب باوست. دومین روز بهمن ماه بواسطه توافق اسم روز با اسم ماه در ایران جشن بزرگی بوده باسم بهمنگان یا بهمنجنه.
انوری گوید:
بعد ما کز سر عشرت همه روز افکندی / سخن رفتن و نارفتن ما در افواه
اندر آمد ز در حجرهٔ من صبحدمی / روز بهمنجنه یعنی دوم بهمن ماه
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم چنین مینویسد «بهمنجنه بهمن روزی است از بهمن ماه و بذین روز بهمن سپیذ بشیر خالص پاک خورنذ و گویند حفظ آیذ مردم را و فرامشتی بروذ و امّا بخراسان مهمانی کنند بر دیکی که اندرو از هر دانه خوردنی خورنذ کنند و گوشت هر جانوری و حیوانی که حلالند و آنچ اندر آن وقت اندر آن بقعه یافته شود از تره و نبات ». آنچه شاعر معروف علی بن احمد طوسی که در وسط قرن پنجم هجری وفات یافته در کتاب لغت خود معروف به لغت فرس مینویسد نیز قابل توجه است. در تحت کلمه بهمنجنه چنین میگوید: بهمنجنه رسم عجم است چون دو روز از ماه بهمنجنه گذشته بوذی بهمنجنه کردندی و این عید بوذی و طعام پختندی و بهمن سرخ و بهمن زرد بر سر کاسها بر افشاندندی.
فرّخی گفت:
فرّخش باذ و خذاوندش فرخنده کناذ / عید فرخنده و بهمنجنه و بهمن ماه
چنانکه از عبارات ابوریحان بیرونی و اسدی طوسی برمیآید بهمن نیز اسم گیاهی است که بخصوصه در جشن بهمنجنه خورده میشد. در طبّ نیز این گیاه معروف است و آن بیخیست سفید رنگ یا سرخ مثل زردک.۱
کلمه بهن behen فرانسه نیز از بهمن فارسی آمده است. سابقاً ریشه آن را باسم بهن سرخ و بهن سفید در دواخانه‌ها استعمال میکرده‌اند.۲
سابقاً اشاره کردیم که در ادبیّات مزدیسنا از برای هر یک از امشاسپند، همکار یعنی یاران و همراهانی ذکر کرده‌اند. هم‌چنین هر یک را همستار یعنی رقیب و ضدّ و دشمنی میباشد. در اینجا مناسب است که متذکّر شویم انگره مینو (اهریمن) در آغاز همستار یا ضدّ سپنت مینو بوده‌است. چون بمرور سپنت‌ مینو (خرد مقدّس) از شماره هفتگانه امشاسپند افتاده و بجای آن خود اهورامزدا را در سر فرشتگان بزرگ قرار داده‌اند، لاجرم اهریمن نیز در مقابل اهورامزدا تصوّر شده‌است. بعقیده نگارنده مأخذ اصلی اشتباه معروف که اهریمن را نقطه مقابل هرمزد خوانده‌اند همین است.
ایزد ماه، ایزد گوش، ایزد رام از همکاران امشاسپند وهمن شمرده میشوند. اک منه Aka Manah یعنی بد منش یا زشت نهاد، دشمن بزرگ و رقیب بهمن است.۳

پاورقی
۱ رجوع شود به تحفه حکیم مؤمن و بحرالجواهر
۲ رجوع شود به La Grande Encyclopédie française
۳ نزد اهالی کوهستانهای ایران، بهمن اسم برفی است که بواسطه تراکم و ازدیاد از بالای کوهها سرازیر شده بدره و دشت میریزد و آنرا در فرانسه Avalanche گویند.


يشت‌ها، بخش نخست - گزارش استاد پورداود
ن۲ص۸۸-۹۱

See Also / بیشتر بخوانید
---
بهمن bahman [پهلوی vahuman، نیک منش]
۱-(اِخ.) یکی از امشاسپندان >بخش۳. ۲-دومین روز از هرماه شمسی(بنام امشاسپند مذکور). ۳-یازدهمین ماه سال شمسی و دومین ماه زمستان(بنام امشاسپند مذکور). ۴-(گیا.) بیخی است سپید رنگ یا سرخ مثل زردک. سابقاً ریشهٔ آنرا باسم بهمن سرخ و بهمن سپید در داروها مصرف میکردند۱؛بهمنین، بهمنان. ۵- برف انبوه و لختهای برف که از کوه بتابش آفتاب، وزش باد یا انعکاس صوت جدا شود و سرازیر گردد. ~ || گردی. ذرات بسیار برف بحالت گرد و غبار که بسبب وزیدن باد بشکل گردباد در می‌آید و ممکنست تلفات بسیار وارد آورد.

فرهنگ فارسی دکتر محمد معین
چاپ دوم ۱۳۵۳
جلد۱ص۶۱۴

---